- نالوطی
- نادرست نویسی نالوتی ناجوانمرد آنکه لوطی گری نداردکسی که آیین دوستی را مراعات نکندناجوانمرد
معنی نالوطی - جستجوی لغت در جدول جو
- نالوطی
- ناجوانمرد، بی مروّت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
فرانسوی آناگویی
آناگویی، فراسنجی، مانستگی
فرانسوی تبارنامه
بیماری، مرض، بدحالی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
ریاکاری، عوام فریبی، حیله گری، صفت نسبی منسوب به سالوس، اهل ریا و سالوس
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
غالوسی چالوسی نوایی در خنیای باستانی ایران منسوب به قالوس، نوایی است از موسیقی قدم: بزند نار و بر سر و سهی سرو سهی بزندبلبل بر تارک گل قاموسی
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
خوب نبودن، بدی: (و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبود، {زشتی. یاناخوبیها. فواحش
بی زوری بی طاقتی ناتوانی
نیستی عدم فنا
خاکی این جهانی منسوب به ناسوت زمینی ارضی این جهانی. ناسودمند. نامفیدمضرزیان بخش، بی فایده بیحاصل بیهوده مقابل سودمند
بدرفتاری، ناسازگاری
نالان شدن نالیدن، بیماری ناخوشی: (پدرخداوندامروزازضعف ونالانی چنین است که پوشیده نیست)
ساستاریک وینارتارانه، پردگی، آزرمی
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
منسوب به ناووس
ششم از سی آوای باربد منسوب به ناقوس
شغل و عمل ناطور
صوفیی که برخلاف عادت و مرام صوفیان رفتار کند، بدرفتاربدکردار: (ازخوارق عادت آنکه وقتی که (المه) ناصوفی ازین آستان روی گردانید و باجاق عثمان لو رفت وبعد از مدتی نادم شده معاودت نمود)
تملق، فریب، نیرنگ
غمگینی، اندوه، بیماری، مرض، ناپسندی، زشتی، ناگواری، خشونت
بیماری، ناخوشی
نام لحن بیست و ششم از سی لحن باربد
قالوس، برای مثال برزند نارو بر سرو سهی، سرو سهی / برزند بلبل بر تارک گل قالوسی (منوچهری - ۱۳۰)
Ungainliness
Annihilation, Eradication
desajeitamento
aniquilação, erradicação