نام نوائی است از موسیقی، (انجمن آرا) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، نام لحن بیست و ششم است از سی لحن باربد، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء)، و آن را از صدای ناقوس ترسایان اقتباس کرده اند و آن را صوت ناقوس گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، در فهرستی که نظامی از الحان باربدی در خسرو و شیرین آورده، ششمین لحن است: چو ناقوسی بر اورنگ آمدی باز شدی اورنگ چون ناقوس زآواز، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلقه بر کنگره بر ناقوسی، منوچهری
نام نوائی است از موسیقی، (انجمن آرا) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، نام لحن بیست و ششم است از سی لحن باربد، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء)، و آن را از صدای ناقوس ترسایان اقتباس کرده اند و آن را صوت ناقوس گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، در فهرستی که نظامی از الحان باربدی در خسرو و شیرین آورده، ششمین لحن است: چو ناقوسی بر اورنگ آمدی باز شدی اورنگ چون ناقوس زآواز، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلقه بر کنگره بر ناقوسی، منوچهری
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
منسوب به ناموس، نام نیک و نیکنامی، (از ناظم الاطباء)، - بی ناموسی، رسوائی، بدنامی، (از ناظم الاطباء)، فضیحت، پاس ناموس دیگران نداشتن، به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن، بی عفتی، بی عفافی، بدچشمی، ناپاکی، ، امر ناموسی، کار حیثیتی و شرفی، پردگیان، نازنینان: کجا پای دارند با روسیان چنین نازنینان و ناموسیان، نظامی
منسوب به ناموس، نام نیک و نیکنامی، (از ناظم الاطباء)، - بی ناموسی، رسوائی، بدنامی، (از ناظم الاطباء)، فضیحت، پاس ناموس دیگران نداشتن، به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن، بی عفتی، بی عفافی، بدچشمی، ناپاکی، ، امر ناموسی، کار حیثیتی و شرفی، پردگیان، نازنینان: کجا پای دارند با روسیان چنین نازنینان و ناموسیان، نظامی
چوب ترسایان که به وقت نماز خویش زنند و آن دو چوب است یکی ناقوس که دراز باشد و دیگری وبیل که کوتاه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تختۀ آهنی یا چوبی که نصاری وقت نماز خود آن را نوازند، (فرهنگ نظام)، قطعۀ درازی از آهن یا چوب که به هنگام نماز زنند، (از المنجد)، مضراب النصاری الذی یضربونه لاوقات الصلاه، (اقرب الموارد)، چوب طویلی که نصاری برای اعلام دخول در نماز آن را به چوب کوچک تری به نام وبیل میزنند، (از معجم متن اللغه)، خرمهرۀ کلان که هنود و ترسا به وقت عبادت خود نوازند، (آنندراج) (غیاث اللغات)، زنگ چوبین که مسیحیان مقیم ممالک اسلامی بجای زنگ فلزین به کار می برند، (یادداشت مؤلف)، زنگی که نصاری در کلیسا میزنند، (فرهنگ نظام)، ناقوس را به معنی جرس هم استعمال کرده اند، (از اقرب الموارد) (از المنجد)، زنگ بزرگی که ترسایان در وسط کلیسا از سقف خانه آویزند و به روز یکشنبه از صبح تا وقتی که مردم از نماز فارغ شوند نوازند، (آنندراج، از شرح گل کشتی) (غیاث اللغات)، زنگ بزرگی که ترسایان در کلیسا به وقت نماز نوازند و درای نیز گویند، (ناظم الاطباء)، آنچه بزنند ترسایان برای نماز، (السامی) (مهذب الاسماء)، زنگی بزرگ که بر منارۀ کلیسا آویزند و گاه نماز یا اعلام خبری نوازند، ج، نقس، نواقیس: قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو درّد زنار، فرخی، روم ناقوس بوسم زین تحکم شوم زنار بندم زین تعدا، خاقانی، سبحه درکف میگذشتم بامداد بانگ ناقوس مغان بیرون فتاد، خاقانی، به ناقوس و به زنار و به قندیل به یوحنا و شماس و بحیرا، خاقانی، ناقوس هوا بشکن گر زآنکه نه گبری تو زنار ریا بگسل گر زآنکه نه ترسائی، عطار، ما در این گفتگو که از یک سو شد ز ناقوس این ترانه بلند، هاتف، صوت ناقوس همه وصف جمال سبوح حرف ناقوس همه نعت جلال قدوس، ؟ (از انجمن آرا)
چوب ترسایان که به وقت نماز خویش زنند و آن دو چوب است یکی ناقوس که دراز باشد و دیگری وبیل که کوتاه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تختۀ آهنی یا چوبی که نصاری وقت نماز خود آن را نوازند، (فرهنگ نظام)، قطعۀ درازی از آهن یا چوب که به هنگام نماز زنند، (از المنجد)، مضراب النصاری الذی یضربونه لاوقات الصلاه، (اقرب الموارد)، چوب طویلی که نصاری برای اعلام دخول در نماز آن را به چوب کوچک تری به نام وبیل میزنند، (از معجم متن اللغه)، خرمهرۀ کلان که هنود و ترسا به وقت عبادت خود نوازند، (آنندراج) (غیاث اللغات)، زنگ چوبین که مسیحیان مقیم ممالک اسلامی بجای زنگ فلزین به کار می برند، (یادداشت مؤلف)، زنگی که نصاری در کلیسا میزنند، (فرهنگ نظام)، ناقوس را به معنی جرس هم استعمال کرده اند، (از اقرب الموارد) (از المنجد)، زنگ بزرگی که ترسایان در وسط کلیسا از سقف خانه آویزند و به روز یکشنبه از صبح تا وقتی که مردم از نماز فارغ شوند نوازند، (آنندراج، از شرح گل کشتی) (غیاث اللغات)، زنگ بزرگی که ترسایان در کلیسا به وقت نماز نوازند و درای نیز گویند، (ناظم الاطباء)، آنچه بزنند ترسایان برای نماز، (السامی) (مهذب الاسماء)، زنگی بزرگ که بر منارۀ کلیسا آویزند و گاه نماز یا اعلام خبری نوازند، ج، نُقُس، نواقیس: قیصر بر درگه تو سوزد ناقوس هرقل در خدمت تو درّد زنار، فرخی، روم ناقوس بوسم زین تحکم شوم زنار بندم زین تعدا، خاقانی، سبحه درکف میگذشتم بامداد بانگ ناقوس مغان بیرون فتاد، خاقانی، به ناقوس و به زنار و به قندیل به یوحنا و شماس و بحیرا، خاقانی، ناقوس هوا بشکن گر زآنکه نه گبری تو زنار ریا بگسل گر زآنکه نه ترسائی، عطار، ما در این گفتگو که از یک سو شد ز ناقوس این ترانه بلند، هاتف، صوت ناقوس همه وصف جمال سبوح حرف ناقوس همه نعت جلال قدوس، ؟ (از انجمن آرا)
بتکده، (فرهنگ نظام)، رجوع به ناووس و نااوس شود، (اصطلاح موسیقی) در موسیقی، نام یک آواز از دستگاه سه گاه، (فرهنگ نظام)، رجوع به ناقوسی شود، (اصطلاح تصوف) در اصطلاح متصوفه، عبارت از انتباه است که به سوی توبت و انابت و عبادت خواند و نیز جذبه که از حق تعالی خبر کند و از نفس خلاصی دهد و بطاعت و قناعت دعوت کند و از خواب غفلت بیدار سازد، (فرهنگ نظام) (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات)
بتکده، (فرهنگ نظام)، رجوع به ناووس و نااوس شود، (اصطلاح موسیقی) در موسیقی، نام یک آواز از دستگاه سه گاه، (فرهنگ نظام)، رجوع به ناقوسی شود، (اصطلاح تصوف) در اصطلاح متصوفه، عبارت از انتباه است که به سوی توبت و انابت و عبادت خواند و نیز جذبه که از حق تعالی خبر کند و از نفس خلاصی دهد و بطاعت و قناعت دعوت کند و از خواب غفلت بیدار سازد، (فرهنگ نظام) (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات)
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن