- ناقض
- ناینده
معنی ناقض - جستجوی لغت در جدول جو
- ناقض
- ش کننده، از بین برنده، کنایه از شکنندۀ عهد وپیمان
- ناقض
- شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
- ناقض ((قِ))
- شکننده، شکننده پیمان
- ناقض
- Oxymoronic
- ناقض
- oxímoro
- ناقض
- oxímoron
- ناقض
- oksymoron
- ناقض
- оксюморон
- ناقض
- оксиморон
- ناقض
- oxymoron
- ناقض
- Oxymoron
- ناقض
- oxymore
- ناقض
- ossimoro
- ناقض
- आक्सिमोरन
- ناقض
- অক্সিমোরন
- ناقض
- oksimoron
- ناقض
- oxymoron
- ناقض
- 矛盾修辞的
- ناقض
- オキシモロン
- ناقض
- אוקסימורון
- ناقض
- oksimoron
- ناقض
- ออกซิโมรอน
- ناقض
- متضادٌّ
- ناقض
- اوکسی مورون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم ضد و نقیض بودن عهد شکستن، ضد یکدیگر شدن
شکننده
مخالف، ضد
مخالف، ضد
با هم ضدونقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی، ضد یکدیگر بودن، در علم منطق قضیه ای که قضیۀ دیگر را باطل کند مانند شب وروز
در شکننده، نا سازگار شکننده نقض کننده، مخالف، ضد نقیض
شکننده، نقض کننده، مخالف، ضد، نقیض
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
ویژگی زهر کشنده که در همۀ بدن نفوذ کند
کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد، خصوصاً سخن، کسی که پول خوب را از بد جدا کند، سره کننده، زرسنج