جدول جو
جدول جو

معنی ناقص - جستجوی لغت در جدول جو

ناقص
آنچه کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوب مثلاً عضو ناقص، چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
فرهنگ فارسی عمید
ناقص
(قِ)
ناتمام. مقابل کامل. (فرهنگ نظام) (آنندراج). ناتمام. ناکامل. (ناظم الاطباء). ناکامل. نیمه کاره. که کمی دارد. نادرست. که کم و کسری دارد. که تمام و کامل نیست:
ناقص محتاج را کمال که بخشد
جز گهر بی نیاز ساکن کامل.
ناصرخسرو.
رفتی و با تو کمالی که جهان داشت ببرد
گر جهان را پس از این ناقص خوانیم سزاست.
انوری.
مگر فضل من ناقص است از مه من
بر او تکیه گاهی عجب کردمی.
خاقانی.
، درهم ناقص، درمی که وزنش تمام نباشد. (ناظم الاطباء). خفیف غیر تام الوزن. (اقرب الموارد) (المنجد). سکه ای که سبک تر از وزن معمول باشد و وزنش تام و کامل نباشد. ج، نقّص، کلته. مقطوع. معیوب. چیزی که به حد کمال نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). که عیب و نقصانی دارد. به کمال نارسیده. عیبناک:
در آفرینش نفسی اگر بود ناقص
ریاضتش به کمالی که واجب است رساند.
خاقانی.
بزم شراب بی مزۀ بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن.
صائب.
ز آثار بدان چون قدر نیکان می شود پیدا
در این عالم وجود ناقص ما هم به کار آید.
غیرت همدانی.
، کم. (نصاب الصبیان). رجوع به ناقص کردن شود، نقصان یافته. (ناظم الاطباء). کم شونده. (غیاث اللغات) :
خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است
کت بخت تابع است و جهانت مساعد است.
منوچهری.
مقدار شب از روز فزون بود وبدل گشت
ناقص همه این را شد و کامل همه آن را.
انوری.
، آنکه از چیز تمام می کاهد. (ناظم الاطباء). رجوع به نقص شود، ناآزموده کار. بی وقوف. نادان. (ناظم الاطباء). ناپخته. ناکامل. بی کمال:
بر تن ناقصان قبای کمال
به طراز هنر ندوخته اند.
خاقانی.
گر ناقصی ندید کمالش عجب مدار
کز مشک بی نصیب بود مغز بازکام.
خاقانی.
اول به ناقصان نگرد دهر کز نخست
انگشت کوچک است که جای حساب شد.
خاقانی.
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود.
مولوی.
، (اصطلاح صرف) در اصطلاح علم صرف، ناقص یا منقوص یا معتل اللام یا ذی الاربعه، لفظی است که فقط لام الفعلش حرف علت باشد، اگر لام الفعل کلمه ای ’واو’ باشد آن را ’ناقص واوی’ گویند، مانند: ’دعا’ که اصل آن ’دعو’ و ’عفا’ که اصل آن ’عفو’ و ’غزا’ که ’غزو’ است، و چنانچه لام الفعل حرف ’یاء’ باشد آن را ’ناقص یائی’ نامند، چون: ’رمی ̍’ که اصل آن ’رمی ’ و ’روی’ که اصل آن ’روی ’ است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح حکمت) در اصطلاح حکمت، ناقص مقابل کامل است، وجود ناقص مقابل وجود کامل است و ممکنات موجودات ناقص اند. (از دستور العلماء ج 3 ص 393). الناقص هو الذی یحتاج الی امر خارج یمده بالکمال مثل الاشیاءالتی فی الکون. (فرهنگ علوم عقلی ص 590 از اسفار ج 6 ص 71)
لغت نامه دهخدا
ناقص
(قِ)
بدین لقب نامیده شد خلیفه ابوخالد یزید بن ولید بن عبدالملک مروان قرشی اموی. وی به سال 126 هجری قمریدر دمشق به خلافت نشست و چهارده سال خلافت کرد. (از الانساب سمعانی ص 551). رجوع به یزید بن ولید در این لغت نامه و نیز رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 264 شود
لغت نامه دهخدا
ناقص
ناتمام، ناکامل، نیمه کاره، نادرست
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
ناقص
((قِ))
ناتمام، نارسا، مقابل کامل
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
فرهنگ فارسی معین
ناقص
آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا، غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا
متضاد: کامل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناقص
غير كاملٍ
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به عربی
ناقص
Bungling, Lacking, Imperfect, Inadequate, Injudicious, Partial, Scraggly
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناقص
maladroit, imparfait, inadéquat, imprudent, manquant, partiel, hirsute
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناقص
מגושם , לא מושלם , לא מספיק , חסר תבונה , חסר , חֶלקִי , מרושל
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به عبری
ناقص
عیب دار، فقیر، ناقص، بی کیفیّت
دیکشنری اردو به فارسی
ناقص
ناکارہ , ناقص , ناکافی , غیر حکیمانہ , کمی کا شکار , جزوی , بدشکل
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به اردو
ناقص
งุ่มง่าม , ไม่สมบูรณ์ , ไม่เพียงพอ , ไม่มีวิจารณญาณ , ขาดแคลน , บางส่วน , ยุ่งเหยิง
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناقص
kikuk, tidak sempurna, tidak memadai, ceroboh, kekurangan, sebagian, compang-camping
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناقص
mzembe, kasoro, isiyotosheleza, kijinga, kukosa, sehemu, ya uchafu
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ناقص
不器用な , 不完全な , 不十分な , 不注意な , 欠けている , 部分的な , ぼろぼろの
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناقص
笨拙的 , 不完美的 , 不足的 , 轻率的 , 缺乏的 , 部分的 , 脆弱的
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به چینی
ناقص
서투른 , 불완전한 , 부적절한 , 경솔한 , 부족한 , 부분적인 , 지저분한
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به کره ای
ناقص
beceriksiz, kusurlu, yetersiz, akılsızca, eksik, kısmi, dökülen
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ناقص
অবশিষ্ট , অসম্পূর্ণ , অপর্যাপ্ত , অদূরদর্শী , অভাবগ্রস্ত , আংশিক , অপরিষ্কার
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناقص
अनाड़ी , अपूर्ण , अपर्याप्त , अति उत्साही , अभावग्रस्त , आंशिक , अस्तव्यस्त
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به هندی
ناقص
goffo, imperfetto, inadeguato, imprudente, mancante, parziale, disordinato
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناقص
tollpatschig, unvollkommen, unzureichend, unklug, mangelnd, teilweise, struppig
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناقص
onhandig, imperfect, inadequate, ondoordacht, tekortkomend, gedeeltelijk, slordig
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به هلندی
ناقص
незграбний , неповний , недостатній , нерозважливий , частковий , неприглядний
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناقص
неуклюжий , несовершенный , неадекватный , неразумный , отсутствующий , частичный , неопрятный
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به روسی
ناقص
niezdarny, niedoskonały, niewystarczający, nierozważny, brakujący, częściowy, niechlujny
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناقص
torpe, imperfecto, inadecuado, imprudente, carente, parcial, desaliñado
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناقص
desajeitado, imperfeito, inadequado, imprudente, carente, parcial, desleixado
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ناقصه در فارسی مونث ناقص بنگرید به ناقص و زبانزدی در دستور تازی که کاربردی در فارسی ندارد. مونث ناقص جمع ناقصات. یاافعال ناقصه. (نحوعربی) افعالی که برجمله اسمیه در آیند ومبتدا را رفع وخبررا نصب دهندو آنها عبارتنداز: کان صاراصبح مازال امسی لیس مادام اضحی ظل بات مابرح انفک مافتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقصی
تصویر ناقصی
مقصان داشتن کامل نبودن عدم تمامیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقصی
تصویر ناقصی
Imperfectness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناقصی
تصویر ناقصی
imperfeição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناقصی
تصویر ناقصی
imperfección
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناقصی
تصویر ناقصی
niekompletność
دیکشنری فارسی به لهستانی