واحد نوافز است. رجوع به نوافز شود:نوافزالدابه، پایهای ستور. (منتهی الارب). قوائمها، واحدتها: نافزه. (معجم متن اللغه). و معروف نواقز است (به قاف) . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
واحد نوافز است. رجوع به نوافز شود:نوافزالدابه، پایهای ستور. (منتهی الارب). قوائمها، واحدتها: نافزه. (معجم متن اللغه). و معروف نواقز است (به قاف) . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
کف نافطه، کف دست آبله کرده و شوخ بسته. (منتهی الارب). نفیطه. منفوطه. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغه) ، بز ماده، یا از اتباع است عافطه را، یقال: ما له عافطه و لانافطه. (منتهی الارب). ماعزه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ما له عافطه و لانافطه، نیست او را چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رغوه نافطه، ذات نفاخات. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، بز و گوسفند که دفعه دفعه کمیز اندازد. (منتهی الارب). هر بز ماده و گوسپندی که دفعه به دفعه کمیز اندازد. (ناظم الاطباء) : عنز نافطه،ای تنفط ببولها، ای تدفعه دفعاً. (اقرب الموارد)
کف نافطه، کف دست آبله کرده و شوخ بسته. (منتهی الارب). نفیطه. منفوطه. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغه) ، بز ماده، یا از اتباع است عافطه را، یقال: ما له عافطه و لانافطه. (منتهی الارب). ماعزه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ما له عافطه و لانافطه، نیست او را چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رغوه نافطه، ذات نفاخات. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، بز و گوسفند که دفعه دفعه کمیز اندازد. (منتهی الارب). هر بز ماده و گوسپندی که دفعه به دفعه کمیز اندازد. (ناظم الاطباء) : عنز نافطه،ای تنفط ببولها، ای تدفعه دفعاً. (اقرب الموارد)
تأنیث نافخ. رجوع به نافخ شود، باددار. نفخ آور: و یجب أن یترک (المفتوق) الاغذیه النافخه. (قانون بوعلی سینا) ، صاحب فتق باید که از غذاهای باددار و نافخه بپرهیزد
تأنیث نافخ. رجوع به نافخ شود، باددار. نفخ آور: و یجب أن یترک (المفتوق) الاغذیه النافخه. (قانون بوعلی سینا) ، صاحب فتق باید که از غذاهای باددار و نافخه بپرهیزد
تأنیث نافذ. رجوع به نافذ شود، رخنه هائی در دیوار که از آن نور و جز آن به داخل می تابد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، طعنه نافذه، جراحتی که سوراخ کند. جراحتی که سبب سوراخ کردن شود. (از معجم متن اللغه). منتظمه الشقین. (اقرب الموارد) (از المنجد) (معجم متن اللغه). ج، نوافذ
تأنیث نافذ. رجوع به نافذ شود، رخنه هائی در دیوار که از آن نور و جز آن به داخل می تابد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، طعنه نافذه، جراحتی که سوراخ کند. جراحتی که سبب سوراخ کردن شود. (از معجم متن اللغه). منتظمه الشقین. (اقرب الموارد) (از المنجد) (معجم متن اللغه). ج، نوافذ
غنیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی). نواسه. (مهذب الاسماء). نبیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد). نوه. نواسه. فرزندزاده. بچه زاده. قال اﷲ تعالی: و وهبنا له اسحق و یعقوب نافله. (قرآن 72/21) ، دهش. (منتهی الارب). عطیه. (المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هر عطیه ای که تبرع جوید بدان بخشنده اش از صدقه یا کار خیر. (از معجم متن اللغه). عطیه و بخشش غیرواجب. (غیاث اللغات). ج، نوافل: هو کثیرالنوافل، کثیرالعطایا و الفواضل. (المنجد) ، عبادتی که واجب نبوده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انجام دادن آنچه که عمل بدان بر تو فرض و واجب نباشد. (از المنجد). آنچه که زائد بر فریضه باشد. (از اقرب الموارد). عبادتی که بر بنده واجب نباشد. (غیاث اللغات) (از معجم متن اللغه). طاعت که نه فریضه بود. (السامی). طاعتی که فریضه نباشد. (ترجمان علامه جرجانی). ما تفعلوا مما لایجب. (اقرب الموارد). تطوع. طاعتی که نه فریضه بود و نه سنت. طاعت زیاده. طاعت افزونی. (یادداشت مؤلف). ج، نوافل. - نماز نافله، نماز سنت که واجب نباشد. نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، در میان نمازهای نافله به نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی وچهار رکعتند. هشت رکعت آن نافلۀ ظهر، هشت رکعت نافلۀ عصر، چهار رکعت نافلۀ مغرب، دو رکعت نافلۀ عشا، یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافلۀ صبح و چون دو رکعت نافلۀ عشاء بنابر احتیاط باید نشسته خوانده شود یک رکعت حساب می شود و در روزهای جمعه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر وعصر چهار رکعت اضافه می شود. از یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀ شب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. نمازهای نافله را می شود نشسته خواند و نافلۀ ظهر و عصر و عشاء را در سفر نباید خواند. (ذخیرهالعباد آیت اﷲ فیض چ قم ص 89) : خدایگان جهان مر نماز نافله را به جای ماند و ببست از پی فریضه ازار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 280). ای طاعت تو فرض و دگر نافله ها وز بخشش تو قافله در قافله ها. مسعودسعد. در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چارده مه فرضی بگذار به صبح اندر. خاقانی. هر ساعت به طاعت مشغول شدی و نافله ای و تطوعی برآوردی. (سندبادنامه ص 191). - امثال: فریضه چون آمد نافله برمی خیزد
غنیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (معجم متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی). نواسه. (مهذب الاسماء). نبیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد). نوه. نواسه. فرزندزاده. بچه زاده. قال اﷲ تعالی: و وهبنا له اسحق و یعقوب نافله. (قرآن 72/21) ، دهش. (منتهی الارب). عطیه. (المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هر عطیه ای که تبرع جوید بدان بخشنده اش از صدقه یا کار خیر. (از معجم متن اللغه). عطیه و بخشش غیرواجب. (غیاث اللغات). ج، نوافل: هو کثیرالنوافل، کثیرالعطایا و الفواضل. (المنجد) ، عبادتی که واجب نبوده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انجام دادن آنچه که عمل بدان بر تو فرض و واجب نباشد. (از المنجد). آنچه که زائد بر فریضه باشد. (از اقرب الموارد). عبادتی که بر بنده واجب نباشد. (غیاث اللغات) (از معجم متن اللغه). طاعت که نه فریضه بود. (السامی). طاعتی که فریضه نباشد. (ترجمان علامه جرجانی). ما تفعلوا مما لایجب. (اقرب الموارد). تطوع. طاعتی که نه فریضه بود و نه سنت. طاعت زیاده. طاعت افزونی. (یادداشت مؤلف). ج، نوافل. - نماز نافله، نماز سنت که واجب نباشد. نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، در میان نمازهای نافله به نافله های شبانه روز بیشتر سفارش شده و آنها در غیر روز جمعه سی وچهار رکعتند. هشت رکعت آن نافلۀ ظهر، هشت رکعت نافلۀ عصر، چهار رکعت نافلۀ مغرب، دو رکعت نافلۀ عشا، یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافلۀ صبح و چون دو رکعت نافلۀ عشاء بنابر احتیاط باید نشسته خوانده شود یک رکعت حساب می شود و در روزهای جمعه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر وعصر چهار رکعت اضافه می شود. از یازده رکعت نافلۀ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافلۀ شب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. نمازهای نافله را می شود نشسته خواند و نافلۀ ظهر و عصر و عشاء را در سفر نباید خواند. (ذخیرهالعباد آیت اﷲ فیض چ قم ص 89) : خدایگان جهان مر نماز نافله را به جای ماند و ببست از پی فریضه ازار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 280). ای طاعت تو فرض و دگر نافله ها وز بخشش تو قافله در قافله ها. مسعودسعد. در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چارده مه فرضی بگذار به صبح اندر. خاقانی. هر ساعت به طاعت مشغول شدی و نافله ای و تطوعی برآوردی. (سندبادنامه ص 191). - امثال: فریضه چون آمد نافله برمی خیزد
تأنیث نافج. رجوع به نافج شود، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ابر پرباران. ابر پرآب. ابر که باران فراوان دارد. ج، نوافج، باد که نخستین سخت وزد. (منتهی الارب) (آنندراج). باد و هر چیزی که به شدت بیاید. و گفته اند آغاز هر بادی که به شدت وزیدن گیرد. و بادی که ناگهان به سختی وزیدن گیرد. (از معجم متن اللغه). بادی که به شدت شروع به وزیدن کند. (از اقرب الموارد) ، استخوان خرد پهلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤخر الضلوع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، دختر، بدان جهت که مال پدر را به مهر خود افزون گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر که صداق او بر مال پدر می افزاید. (از معجم متن اللغه). در میان تازیان به روزگار جاهلیت معمول بوده که چون کسی صاحب دختری می شد به وی می گفتند هنیئاً لک النافجه، ای المعظم مالک، مبارک باد ترا افزون کننده مال و خواسته. (از منتهی الارب). یعنی کسی که بزرگ کند مال ترا و افزون می نماید آن را زیرا می گیری مهر آن را و بر مال خود می افزائی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تأنیث نافج. رجوع به نافج شود، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ابر پرباران. ابر پرآب. ابر که باران فراوان دارد. ج، نوافج، باد که نخستین سخت وزد. (منتهی الارب) (آنندراج). باد و هر چیزی که به شدت بیاید. و گفته اند آغاز هر بادی که به شدت وزیدن گیرد. و بادی که ناگهان به سختی وزیدن گیرد. (از معجم متن اللغه). بادی که به شدت شروع به وزیدن کند. (از اقرب الموارد) ، استخوان خرد پهلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤخر الضلوع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، دختر، بدان جهت که مال پدر را به مهر خود افزون گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر که صداق او بر مال پدر می افزاید. (از معجم متن اللغه). در میان تازیان به روزگار جاهلیت معمول بوده که چون کسی صاحب دختری می شد به وی می گفتند هنیئاً لک النافجه، ای المعظم مالک، مبارک باد ترا افزون کننده مال و خواسته. (از منتهی الارب). یعنی کسی که بزرگ کند مال ترا و افزون می نماید آن را زیرا می گیری مهر آن را و بر مال خود می افزائی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معرب نافه است. (از معجم متن اللغه). نافۀ مشک. (ناظم الاطباء) (دهار). وعاءالمسک. (معجم متن اللغه). پوستی که در آن مشک جمع می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به نافه شود
معرب نافه است. (از معجم متن اللغه). نافۀ مشک. (ناظم الاطباء) (دهار). وعاءالمسک. (معجم متن اللغه). پوستی که در آن مشک جمع می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به نافه شود
نایژه. (ناظم الاطباء). از نای (قصب) + یزه (صورتی از ایزه، علامت تصغیر). نایچه. نای خرد. (یادداشت مؤلف) ، نی باریک مجوف که جولاهان ماشوره سازند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، چوب مجوف. انبانچه. محقنه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، لوله. مبزله. نایژه. (یادداشت مؤلف) : بلبل الکوز، نایزۀ آن (کوزه) که از آن آب میریزد. رجوع به نایزه شود، آب چکیدن. (فرهنگ اسدی) (اوبهی) ، مجازاً، اشک. (یادداشت مؤلف) : نه از خواب و از خورد بودش مزه نه بگسست از چشم او نایزه. عنصری (از اسدی)
نایژه. (ناظم الاطباء). از نای (قصب) + یزه (صورتی از ایزه، علامت تصغیر). نایچه. نای خرد. (یادداشت مؤلف) ، نی باریک مجوف که جولاهان ماشوره سازند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، چوب مجوف. انبانچه. محقنه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، لوله. مبزله. نایژه. (یادداشت مؤلف) : بلبل الکوز، نایزۀ آن (کوزه) که از آن آب میریزد. رجوع به نایزه شود، آب چکیدن. (فرهنگ اسدی) (اوبهی) ، مجازاً، اشک. (یادداشت مؤلف) : نه از خواب و از خورد بودش مزه نه بگسست از چشم او نایزه. عنصری (از اسدی)
لحمه ناشزه، گوشت برآمده بر جسم. (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است. رجوع به ناشز شود، زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوه ندارد. (فرهنگ نظام). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقهاء زنی است که از اطاعت شوهر خود سرپیچی کند و همچنان که زن ناشزه باشد گاه باشد که نشوز از شوی پدید گردد چنانکه حقوق زن را نپردازد. (از شرایع الاسلام) (کشاف اصطلاحات الفنون). زن ناسازگار. زن س-رک-ش. زن نافرمان. زن ن-اس-ازوار
لحمه ناشزه، گوشت برآمده بر جسم. (از اقرب الموارد). تأنیث ناشز است. رجوع به ناشز شود، زنی که از اطاعت شرعی مرد بیرون رود، در آن صورت حق نفقه و کسوه ندارد. (فرهنگ نظام). زن سرکش که امتناع از شوهر خود کند و به وی دست ندهد. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقهاء زنی است که از اطاعت شوهر خود سرپیچی کند و همچنان که زن ناشزه باشد گاه باشد که نشوز از شوی پدید گردد چنانکه حقوق زن را نپردازد. (از شرایع الاسلام) (کشاف اصطلاحات الفنون). زن ناسازگار. زن س-رک-ش. زن نافرمان. زن ن-اس-ازوار
نفی کننده. تأنیث نافی. رجوع به نافی شود. - حروف نافیه. رجوع بهمین کلمه شود. - لاء نافیه، و آن بر چند وجه است: 1- برای نفی جنس و در این صورت عمل آن عمل ’ان’ است. 2- به معنی لیس. 3- برای عطف مانند: جاء زید لا عمرو. 4- جواب منفی در پاسخ سؤال. چنانکه گویند: اجأک زید؟ و در جواب گوئی ’لا’، یعنی لا لم یجئنی
نفی کننده. تأنیث نافی. رجوع به نافی شود. - حروف نافیه. رجوع بهمین کلمه شود. - لاء نافیه، و آن بر چند وجه است: 1- برای نفی جنس و در این صورت عمل آن عمل ’اِن’ است. 2- به معنی لیس. 3- برای عطف مانند: جاءَ زید لا عمرو. 4- جواب منفی در پاسخ سؤال. چنانکه گویند: اجأک زید؟ و در جواب گوئی ’لا’، یعنی لا لم یجئنی
دختربچه ای که اوان فطامش فرارسیده است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). آنکه به از شیر بازگرفتن یا به بلوغ نزدیک شده باشد و هو ناهز و البنت ناهزه. (معجم متن اللغه). تأنیث ناهز است. رجوع به ناهز شود
دختربچه ای که اوان فطامش فرارسیده است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). آنکه به از شیر بازگرفتن یا به بلوغ نزدیک شده باشد و هو ناهز و البنت ناهزه. (معجم متن اللغه). تأنیث ناهز است. رجوع به ناهز شود