معنی نافذه
- نافذه(فِ ذَ)
- تأنیث نافذ. رجوع به نافذ شود، رخنه هائی در دیوار که از آن نور و جز آن به داخل می تابد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، طعنه نافذه، جراحتی که سوراخ کند. جراحتی که سبب سوراخ کردن شود. (از معجم متن اللغه). منتظمه الشقین. (اقرب الموارد) (از المنجد) (معجم متن اللغه). ج، نوافذ
