ناف مانند مانند ناف، در علم زیست شناسی کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج می شود، کنایه از ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود، مشک
ناف مانند مانند ناف، در علم زیست شناسی کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج می شود، کنایه از ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود، مشک
تأنیث نافج. رجوع به نافج شود، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ابر پرباران. ابر پرآب. ابر که باران فراوان دارد. ج، نوافج، باد که نخستین سخت وزد. (منتهی الارب) (آنندراج). باد و هر چیزی که به شدت بیاید. و گفته اند آغاز هر بادی که به شدت وزیدن گیرد. و بادی که ناگهان به سختی وزیدن گیرد. (از معجم متن اللغه). بادی که به شدت شروع به وزیدن کند. (از اقرب الموارد) ، استخوان خرد پهلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤخر الضلوع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، دختر، بدان جهت که مال پدر را به مهر خود افزون گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر که صداق او بر مال پدر می افزاید. (از معجم متن اللغه). در میان تازیان به روزگار جاهلیت معمول بوده که چون کسی صاحب دختری می شد به وی می گفتند هنیئاً لک النافجه، ای المعظم مالک، مبارک باد ترا افزون کننده مال و خواسته. (از منتهی الارب). یعنی کسی که بزرگ کند مال ترا و افزون می نماید آن را زیرا می گیری مهر آن را و بر مال خود می افزائی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تأنیث نافج. رجوع به نافج شود، ابر بسیارباران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ابر پرباران. ابر پرآب. ابر که باران فراوان دارد. ج، نوافج، باد که نخستین سخت وزد. (منتهی الارب) (آنندراج). باد و هر چیزی که به شدت بیاید. و گفته اند آغاز هر بادی که به شدت وزیدن گیرد. و بادی که ناگهان به سختی وزیدن گیرد. (از معجم متن اللغه). بادی که به شدت شروع به وزیدن کند. (از اقرب الموارد) ، استخوان خرد پهلو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مؤخر الضلوع. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، دختر، بدان جهت که مال پدر را به مهر خود افزون گرداند. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر که صداق او بر مال پدر می افزاید. (از معجم متن اللغه). در میان تازیان به روزگار جاهلیت معمول بوده که چون کسی صاحب دختری می شد به وی می گفتند هنیئاً لک النافجه، ای المعظم مالک، مبارک باد ترا افزون کننده مال و خواسته. (از منتهی الارب). یعنی کسی که بزرگ کند مال ترا و افزون می نماید آن را زیرا می گیری مهر آن را و بر مال خود می افزائی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معرب نافه است. (از معجم متن اللغه). نافۀ مشک. (ناظم الاطباء) (دهار). وعاءالمسک. (معجم متن اللغه). پوستی که در آن مشک جمع می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به نافه شود
معرب نافه است. (از معجم متن اللغه). نافۀ مشک. (ناظم الاطباء) (دهار). وعاءالمسک. (معجم متن اللغه). پوستی که در آن مشک جمع می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به نافه شود
لته پاره ها که بدان زنان سرین را کلان گردانند. (منتهی الارب) (آنندراج). بالشتک هایی که زنان بدانها سرین را کلان گردانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لته پاره ها که بدان زنان سرین را کلان گردانند. (منتهی الارب) (آنندراج). بالشتک هایی که زنان بدانها سرین را کلان گردانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دمنده، دمکش (نفس کش) کس آدمی، باد دار: خوراک آنکه میدمدکسی که پف میکند دمنده (درآتش و خیک)، غذایی که نفخ آوردباد دار. یا نافخ نار. دمنده آتش، کس شخص (گویند: لیس فی الدار نافخ نار هیچکس در خانه نیست) : (از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری وساکن داری... بود رو بدو آورد)
دمنده، دمکش (نفس کش) کس آدمی، باد دار: خوراک آنکه میدمدکسی که پف میکند دمنده (درآتش و خیک)، غذایی که نفخ آوردباد دار. یا نافخ نار. دمنده آتش، کس شخص (گویند: لیس فی الدار نافخ نار هیچکس در خانه نیست) : (از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری وساکن داری... بود رو بدو آورد)
ترسو بزدل، شتر رنجور کیسه ای بحجم یک نارنج که در زیرشکم جنس نرآهوی ختن در زیر جلد نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن ماده ای قهوه یی رنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطراست و بنام مشک موسوم است و در عطرسازی بکار میرود، دستگاه تولید سلولهای جنسی نر در گیاهان گل دارکه مجموعه پرچمها را در برداردمجموعه اعضایی که در گیاهان تولید دانه های گرده میکنند وبنام پرچم موسومند مجموعه پرچم های گیاه. یا ترکیبات اسمی: نافه آهو. نافه آهو شدست ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شدست پیکر باغ از هوا. (خاقانی سج. 37)، زلف خوشبوی معشوق. یا نافه مشک: نافه مشکم که گر بندم کنی در صد حصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من. (خاقانی. سج. 322) یا نافه مشک یافتن، بدست آوردن نافه، بلند آوازه شدن شهرت یافتن
ترسو بزدل، شتر رنجور کیسه ای بحجم یک نارنج که در زیرشکم جنس نرآهوی ختن در زیر جلد نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن ماده ای قهوه یی رنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطراست و بنام مشک موسوم است و در عطرسازی بکار میرود، دستگاه تولید سلولهای جنسی نر در گیاهان گل دارکه مجموعه پرچمها را در برداردمجموعه اعضایی که در گیاهان تولید دانه های گرده میکنند وبنام پرچم موسومند مجموعه پرچم های گیاه. یا ترکیبات اسمی: نافه آهو. نافه آهو شدست ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شدست پیکر باغ از هوا. (خاقانی سج. 37)، زلف خوشبوی معشوق. یا نافه مشک: نافه مشکم که گر بندم کنی در صد حصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من. (خاقانی. سج. 322) یا نافه مشک یافتن، بدست آوردن نافه، بلند آوازه شدن شهرت یافتن