- نافث
- ساحر، جادو کننده، افسون دهنده
معنی نافث - جستجوی لغت در جدول جو
- نافث ((فِ))
- آن که به جادویی ورد می خواند و می دمد، ساحر، جادوگر، شعبده باز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرکز
فحش دهنده
ناف مانند مانند ناف، در علم زیست شناسی کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج می شود، کنایه از ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود، مشک
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
نفی کننده، رد کننده، دور کننده
دمنده، آنکه پف می کند و می دمد
نفرت دارنده، رمنده، غالب، چیره شونده
غافت، گیاهی خاردار و تلخ مزه با برگ های دراز، شاخه های باریک و مجوف، گل های کبود و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتی متر که برگ، گل و عصارۀ آن در طب به کار می رود و برای امراض کلیه، کبد و اسهال نافع است
نفع رساننده، سودمند، سود کننده، از نام های باری تعالی
تاثیرگذار، دارای نفوذ، امر و فرمان مطاع، روا، نفوذ کننده، درگذرنده
پارسی تازی گشته غافت جگر دارو از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره گل سرخیان که پایا است و ساقه اش راست و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و رنگش مایل به قرمز و پوشیده از کرک و برگهایش شامل 3 تا 4 زوج برگچه دندانه دار و گلهایش متعدد و برنگ زرد مایل به نارنجی است. همه قسمتهای گیاه مخصوصا برگ خشک شده آن دارای اثر درمانی است. دم کرده 20 در هزار این گیاه به عنوان قابض ملایم مصرف میشود و به علاوه برای رفع اسهال و بیماری های کبدی و کلیه نیز به کار می رود و چون دارای خاصیت ضد عفونی و مسکن نیز می باشد جوشانده اش را به عنوان غرغره در گلو دردها به کار می برند و همچنین در معالجات زخمها استعمال می شود حشیشه الغافث غافث شوکه منتنه دوای جگر قیزل یپراق قیزل یاپراق قاصیق اوتی علف گلو درد اکرسومنه اوباطریوس اوفاطریون جثجات ارار مشکانیه
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
نیسته نیستگر نیگر منتفی، نفی کننده
ترسو بزدل، شتر رنجور کیسه ای بحجم یک نارنج که در زیرشکم جنس نرآهوی ختن در زیر جلد نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن ماده ای قهوه یی رنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطراست و بنام مشک موسوم است و در عطرسازی بکار میرود، دستگاه تولید سلولهای جنسی نر در گیاهان گل دارکه مجموعه پرچمها را در برداردمجموعه اعضایی که در گیاهان تولید دانه های گرده میکنند وبنام پرچم موسومند مجموعه پرچم های گیاه. یا ترکیبات اسمی: نافه آهو. نافه آهو شدست ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شدست پیکر باغ از هوا. (خاقانی سج. 37)، زلف خوشبوی معشوق. یا نافه مشک: نافه مشکم که گر بندم کنی در صد حصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من. (خاقانی. سج. 322) یا نافه مشک یافتن، بدست آوردن نافه، بلند آوازه شدن شهرت یافتن
خریدار گیر پر خریدار بازار دار
سوددهنده، سودمند، فایده بخش
تب لرزه، راهجوی پیشرو کاروان، از نام های خدا
بد چشم، تیر پنجم از تیرهای منگیا، تنسخ (نفیس)
نفرت کننده، رمنده
درگذرنده، فرو رونده، نفوذ کننده
دمنده، دمکش (نفس کش) کس آدمی، باد دار: خوراک آنکه میدمدکسی که پف میکند دمنده (درآتش و خیک)، غذایی که نفخ آوردباد دار. یا نافخ نار. دمنده آتش، کس شخص (گویند: لیس فی الدار نافخ نار هیچکس در خانه نیست) : (از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری وساکن داری... بود رو بدو آورد)
آوای کلفت پارسی تازی گشته نافه
جادوگر
دورکننده، رد کننده
Piercing