جدول جو
جدول جو

معنی نافث - جستجوی لغت در جدول جو

نافث
ساحر، جادو کننده، افسون دهنده
تصویری از نافث
تصویر نافث
فرهنگ لغت هوشیار
نافث
((فِ))
آن که به جادویی ورد می خواند و می دمد، ساحر، جادوگر، شعبده باز
تصویری از نافث
تصویر نافث
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نافه
تصویر نافه
(دخترانه)
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نافه
تصویر نافه
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رافث
تصویر رافث
فحش دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه
تصویر نافه
ناف مانند مانند ناف، در علم زیست شناسی کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج می شود، کنایه از ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود، مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافی
تصویر نافی
نفی کننده، رد کننده، دور کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافخ
تصویر نافخ
دمنده، آنکه پف می کند و می دمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافر
تصویر نافر
نفرت دارنده، رمنده، غالب، چیره شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غافث
تصویر غافث
غافت، گیاهی خاردار و تلخ مزه با برگ های دراز، شاخه های باریک و مجوف، گل های کبود و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتی متر که برگ، گل و عصارۀ آن در طب به کار می رود و برای امراض کلیه، کبد و اسهال نافع است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافع
تصویر نافع
نفع رساننده، سودمند، سود کننده، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
تاثیرگذار، دارای نفوذ، امر و فرمان مطاع، روا، نفوذ کننده، درگذرنده
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته غافت جگر دارو از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره گل سرخیان که پایا است و ساقه اش راست و ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و رنگش مایل به قرمز و پوشیده از کرک و برگهایش شامل 3 تا 4 زوج برگچه دندانه دار و گلهایش متعدد و برنگ زرد مایل به نارنجی است. همه قسمتهای گیاه مخصوصا برگ خشک شده آن دارای اثر درمانی است. دم کرده 20 در هزار این گیاه به عنوان قابض ملایم مصرف میشود و به علاوه برای رفع اسهال و بیماری های کبدی و کلیه نیز به کار می رود و چون دارای خاصیت ضد عفونی و مسکن نیز می باشد جوشانده اش را به عنوان غرغره در گلو دردها به کار می برند و همچنین در معالجات زخمها استعمال می شود حشیشه الغافث غافث شوکه منتنه دوای جگر قیزل یپراق قیزل یاپراق قاصیق اوتی علف گلو درد اکرسومنه اوباطریوس اوفاطریون جثجات ارار مشکانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافی
تصویر نافی
نیسته نیستگر نیگر منتفی، نفی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
ترسو بزدل، شتر رنجور کیسه ای بحجم یک نارنج که در زیرشکم جنس نرآهوی ختن در زیر جلد نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن ماده ای قهوه یی رنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطراست و بنام مشک موسوم است و در عطرسازی بکار میرود، دستگاه تولید سلولهای جنسی نر در گیاهان گل دارکه مجموعه پرچمها را در برداردمجموعه اعضایی که در گیاهان تولید دانه های گرده میکنند وبنام پرچم موسومند مجموعه پرچم های گیاه. یا ترکیبات اسمی: نافه آهو. نافه آهو شدست ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شدست پیکر باغ از هوا. (خاقانی سج. 37)، زلف خوشبوی معشوق. یا نافه مشک: نافه مشکم که گر بندم کنی در صد حصار سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من. (خاقانی. سج. 322) یا نافه مشک یافتن، بدست آوردن نافه، بلند آوازه شدن شهرت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافق
تصویر نافق
خریدار گیر پر خریدار بازار دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافع
تصویر نافع
سوددهنده، سودمند، فایده بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافض
تصویر نافض
تب لرزه، راهجوی پیشرو کاروان، از نام های خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافس
تصویر نافس
بد چشم، تیر پنجم از تیرهای منگیا، تنسخ (نفیس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافر
تصویر نافر
نفرت کننده، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
درگذرنده، فرو رونده، نفوذ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
دمنده، دمکش (نفس کش) کس آدمی، باد دار: خوراک آنکه میدمدکسی که پف میکند دمنده (درآتش و خیک)، غذایی که نفخ آوردباد دار. یا نافخ نار. دمنده آتش، کس شخص (گویند: لیس فی الدار نافخ نار هیچکس در خانه نیست) : (از دیار هندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری وساکن داری... بود رو بدو آورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافج
تصویر نافج
آوای کلفت پارسی تازی گشته نافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاث
تصویر نفاث
جادوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاث
تصویر نفاث
((نَ فّ))
دمنده، فوت کننده، جادوگر، ساحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافی
تصویر نافی
دورکننده، رد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافه
تصویر نافه
((فِ))
ناف آهوی مشک، ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافع
تصویر نافع
((فِ))
سودمند، نفع رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافر
تصویر نافر
((فِ))
رمنده، نفرت دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
((فِ))
نفوذکننده، درگذرنده، رسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافخ
تصویر نافخ
((فِ))
آن که می دمد، کسی که پف می کند، دمنده (در آتش و خیک)، غذایی که نفخ آورد، باددار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
Piercing
دیکشنری فارسی به انگلیسی