رگ جنبنده. (ناظم الاطباء) : بستن اطراف دست و شیشه برساقها نهادن و رگ صافن و نابض زدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، جنبنده. متحرک: عرق غیرت او نابض شد و قوت حمیت او در اهتزاز آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 132) ، اندازنده. تیرانداز. (ناظم الاطباء). رامی. (المنجد) (اقرب الموارد)
رگ جنبنده. (ناظم الاطباء) : بستن اطراف دست و شیشه برساقها نهادن و رگ صافن و نابض زدن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، جنبنده. متحرک: عرق غیرت او نابض شد و قوت حمیت او در اهتزاز آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 132) ، اندازنده. تیرانداز. (ناظم الاطباء). رامی. (المنجد) (اقرب الموارد)
دشمن دارنده. ضد محب. مبغض. لغتی (لهجه ای) ردی ٔاست و تنها ثعلب آن را آورده است و بهمین سبب در آیۀ ’انی لعملکم من القالین (قرآن 168/26) ’ کلمه قالین را باغضین تفسیر کرده اند (از تاج العروس) (از لسان العرب). - باغض الخل، از معدنیات، چیزی است که از سرکه گریزد. (به گمان من آهک و چیزهای آهکی است چون مهرۀ مار و پوست تخم مرغ و مروارید و امثال آن). رجوع به کائنات الجو ابوحاتم اسفزاری، چ طهران ص 94 شود. (یادداشت مؤلف)
دشمن دارنده. ضد محب. مبغض. لغتی (لهجه ای) ردی ٔاست و تنها ثعلب آن را آورده است و بهمین سبب در آیۀ ’انی لعملکم من القالین (قرآن 168/26) ’ کلمه قالین را باغضین تفسیر کرده اند (از تاج العروس) (از لسان العرب). - باغض الخل، از معدنیات، چیزی است که از سرکه گریزد. (به گمان من آهک و چیزهای آهکی است چون مهرۀ مار و پوست تخم مرغ و مروارید و امثال آن). رجوع به کائنات الجو ابوحاتم اسفزاری، چ طهران ص 94 شود. (یادداشت مؤلف)
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن
شکننده، پیمان شکن، باز کننده تاب شکننده: (آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم)، آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن