میر ناطقی ابیوردی، مؤلف نگارستان سخن آرد ’ناطقی از قبیلۀ سادات ابیوردی است و طیب انفاسش ریحانی و وردی’! و هم این رباعی را از وی نقل کرده است: بر عارض تو غالیه گون سلسله ای است یا روی به روم از حبش قافله ای است در شأن تو کرده آیتی حسن نزول یا مصحف رخسار ترا بسمله ای است.
میر ناطقی ابیوردی، مؤلف نگارستان سخن آرد ’ناطقی از قبیلۀ سادات ابیوردی است و طیب انفاسش ریحانی و وردی’! و هم این رباعی را از وی نقل کرده است: بر عارض تو غالیه گون سلسله ای است یا روی به روم از حبش قافله ای است در شأن تو کرده آیتی حسن نزول یا مصحف رخسار ترا بسمله ای است.
از شاعران قرن دهم هجری و از مردم استرآباد است، در عهد سلطنت اکبرشاه به هندوستان سفر کرد و در شهر بنارس درگذشت. او راست: حیران شدۀ روی تو از بیم جدائی بر هم نزند چشم به حسرت نگران است. * آتشم ای باغبان سوی گلستانم مبر تا نظر در بوستانت می کنم خاکستر است. رجوع به صبح گلشن ص 497 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4550 شود
از شاعران قرن دهم هجری و از مردم استرآباد است، در عهد سلطنت اکبرشاه به هندوستان سفر کرد و در شهر بنارس درگذشت. او راست: حیران شدۀ روی تو از بیم جدائی بر هم نزند چشم به حسرت نگران است. * آتشم ای باغبان سوی گلستانم مبر تا نظر در بوستانت می کنم خاکستر است. رجوع به صبح گلشن ص 497 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4550 شود
امین احمد رازی در هفت اقلیم این بیت را به نام او ثبت کرده است: گر ز خرامیدنت ماند اثر بر زمین شخصی اگر بگذرد سایه بماند به جای. و جز این از وی نشانی دیده نشد
امین احمد رازی در هفت اقلیم این بیت را به نام او ثبت کرده است: گر ز خرامیدنت ماند اثر بر زمین شخصی اگر بگذرد سایه بماند به جای. و جز این از وی نشانی دیده نشد
سام میرزا صفوی آرد: میر ناطقی از سادات قزوین است. او راست: ای گل شده ای همدم هر خار چه حاصل با هر خس و خاری شده ای یار چه حاصل. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 498 و قاموس الاعلام ج 6ص 4550 و تحفۀ سامی ص 43 شود
سام میرزا صفوی آرد: میر ناطقی از سادات قزوین است. او راست: ای گل شده ای همدم هر خار چه حاصل با هر خس و خاری شده ای یار چه حاصل. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 498 و قاموس الاعلام ج 6ص 4550 و تحفۀ سامی ص 43 شود
محمدحسن کاشانی (میرزا...) داماد فتحعلی خان صبا و از شاعران قرن سیزدهم کاشان است. در نسخۀ خطی مدایح معتمدی تألیف محمدعلی بهار اصفهانی ذکری از او رفته است. رجوع به فرهنگ سخنواران ص 589 شود حسن یزدی (میرزا سید...) متخلص به ناطق. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. در تذکرۀ خطی حدیقهالشعراء تألیف دیوان بیگی شیرازی ص 188 از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 590 شود باقر (شیخ...) شیرازی، متخلص به ناطق. شاعری از قریۀ کویم شیراز است. در نسخۀخطی مرآت الفصاحه (مؤلف در اوایل قرن چهاردهم) از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 589 شود
محمدحسن کاشانی (میرزا...) داماد فتحعلی خان صبا و از شاعران قرن سیزدهم کاشان است. در نسخۀ خطی مدایح معتمدی تألیف محمدعلی بهار اصفهانی ذکری از او رفته است. رجوع به فرهنگ سخنواران ص 589 شود حسن یزدی (میرزا سید...) متخلص به ناطق. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. در تذکرۀ خطی حدیقهالشعراء تألیف دیوان بیگی شیرازی ص 188 از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 590 شود باقر (شیخ...) شیرازی، متخلص به ناطق. شاعری از قریۀ کویم شیراز است. در نسخۀخطی مرآت الفصاحه (مؤلف در اوایل قرن چهاردهم) از او ذکری رفته است. رجوع به فرهنگ سخنوران ص 589 شود
ابن محمد بن عمر الحنفی، مکنی به ابوالعباس و معروف به ناطقی. او راست: واقعات الناطقی و خزانه الواقعات فی الفروع و هدایه فی الفروع. مؤلف کشف الظنون ذیل واقعات الناطقی و هدایه فی الفروع وفات او را سنۀ ست ّ و اربعین و اربعمائه (446) ، و ذیل خزانه الواقعات فی الفروع سنۀ اثنین و اربعین و اربعمائه (442) آورده است
ابن محمد بن عمر الحنفی، مکنی به ابوالعباس و معروف به ناطقی. او راست: واقعات الناطقی و خزانه الواقعات فی الفروع و هدایه فی الفروع. مؤلف کشف الظنون ذیل واقعات الناطقی و هدایه فی الفروع وفات او را سنۀ ست ّ و اربعین و اربعمائه (446) ، و ذیل خزانه الواقعات فی الفروع سنۀ اثنین و اربعین و اربعمائه (442) آورده است
عمر بن محمد بن ابی بکر الناطفی، مکنی به ابوحفص. از مردم مرو است وی از ابوالقاسم علی بن موسی الموسوی و ابوعبدالله محمد بن الحسن فسائی و غیرهما روایت کند. ولادتش در حدود سنۀ 450 است و وفاتش به سال 546 در دمشق اتفاق افتاد. (از الانساب سمعانی ج 2 ص 551)
عمر بن محمد بن ابی بکر الناطفی، مکنی به ابوحفص. از مردم مرو است وی از ابوالقاسم علی بن موسی الموسوی و ابوعبدالله محمد بن الحسن فسائی و غیرهما روایت کند. ولادتش در حدود سنۀ 450 است و وفاتش به سال 546 در دمشق اتفاق افتاد. (از الانساب سمعانی ج 2 ص 551)
تأنیث ناطق است. رجوع به ناطق شود، سخنگوی. (منتهی الارب). گوینده. نطق کننده. فرگویا. سخن راننده. متکلم. (ناظم الاطباء) ، قوه ای که بدان شخص تکلم می کند و سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، ناطقه (نفس یا قوه...) ، قوت انسانی. یکی از قوای ثلاثۀ نفس آدمی است که به عقیدۀ قدماء اطباء معدن آن دماغ (مغز) است و قصد او همه اندر طلب علم و حکمت و صواب فرمودن و از کارهای زشت بازداشتن باشد و این قوت خاصه مردم راست و معدن او دماغ است و شریفترین همه است. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). قوه عاقله. قوه ادراک کلیات. جان گویا. نفس گویا. رجوع به نفس ناطقه شود: گفتم که چیست ناطقه را پنج حس او گفتا مراد و ذهن و ذکا فطنت و نظر. ناصرخسرو. در حال چهارم اثر مردمی آمد چون ناطقه ره یافت در این جسم مکدر. ناصرخسرو. هنوز گویندگان هستند اندر عراق که قوت ناطقه مدد ازیشان برد. جمال الدین عبدالرزاق. فنون فضل ترا غایتی و حدی نیست که نفس ناطقه را قوت بیان ماند. سعدی. زبان ناطقه در وصف شوق نالان است چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست. حافظ. ، تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خاصره. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
تأنیث ناطق است. رجوع به ناطق شود، سخنگوی. (منتهی الارب). گوینده. نطق کننده. فرگویا. سخن راننده. متکلم. (ناظم الاطباء) ، قوه ای که بدان شخص تکلم می کند و سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، ناطقه (نفس یا قوه...) ، قوت انسانی. یکی از قوای ثلاثۀ نفس آدمی است که به عقیدۀ قدماء اطباء معدن آن دماغ (مغز) است و قصد او همه اندر طلب علم و حکمت و صواب فرمودن و از کارهای زشت بازداشتن باشد و این قوت خاصه مردم راست و معدن او دماغ است و شریفترین همه است. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). قوه عاقله. قوه ادراک کلیات. جان گویا. نفس گویا. رجوع به نفس ناطقه شود: گفتم که چیست ناطقه را پنج حس او گفتا مراد و ذهن و ذکا فطنت و نظر. ناصرخسرو. در حال چهارم اثر مردمی آمد چون ناطقه ره یافت در این جسم مکدر. ناصرخسرو. هنوز گویندگان هستند اندر عراق که قوت ناطقه مدد ازیشان برد. جمال الدین عبدالرزاق. فنون فضل ترا غایتی و حدی نیست که نفس ناطقه را قوت بیان ماند. سعدی. زبان ناطقه در وصف شوق نالان است چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست. حافظ. ، تهیگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خاصره. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)