از شاعران قرن دهم هجری و از مردم استرآباد است، در عهد سلطنت اکبرشاه به هندوستان سفر کرد و در شهر بنارس درگذشت. او راست: حیران شدۀ روی تو از بیم جدائی بر هم نزند چشم به حسرت نگران است. * آتشم ای باغبان سوی گلستانم مبر تا نظر در بوستانت می کنم خاکستر است. رجوع به صبح گلشن ص 497 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4550 شود