جدول جو
جدول جو

معنی ناضل - جستجوی لغت در جدول جو

ناضل
(ضِ)
بهادر. غازی. (ناظم الاطباء). غالب در نضال. (المنجد). اسم فاعل از نضل است. ج، نضال. رجوع به نضل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناضر
تصویر ناضر
(پسرانه)
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاضل
تصویر فاضل
(پسرانه)
دارای فضیلت و برتری در علم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرود آینده، پایین آینده، پایین رو، کنایه از ناچیز، کم بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایل
تصویر نایل
کسی که به مقصود و مطلوب خود برسد، یابنده، بهره مند، عطیه، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
پخته، رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
شاداب و خرم، جمیل و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابل
تصویر نابل
تیرانداز، مقابل حابل، پود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضال
تصویر نضال
در تیراندازی، مقابله کردن و دفاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقل
تصویر ناقل
نقل کننده، روایت کننده، جابه جا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناحل
تصویر ناحل
آنکه از بیماری، عشق یا سفر لاغر شده باشد، لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضل
تصویر فاضل
دارای برتری و فضیلت، به ویژه در علم، افزون، زیاد، نیکو، پسندیده، برتر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَ دُ)
با یکدیگر تیر انداختن. (زوزنی). نبرد کردن در تیراندازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تناضلوا، ای تباروا فی النضال و تراموا للسبق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
طراوت ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فزونی یابنده، کسی را گویند که در دانش و علم بر دیگران فزونی یابد و بدین معنی در زبان فارسی بسیار رایج است، دانشمند، صاحب فضل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
گوشت پخته، میوه رسیده آنچه که رسیده وپخته (میوه گوشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضال
تصویر نضال
پشتیبانی، تیر اندازی، بهانه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
پایین رو نشیبنده، پست فرومایه انگلیسی ناوک از بالا بزیر آینده فرود آینده، پست حقیر: تو آن که بهر در سرت فرود آید نه جای همت عالی است پایه نازل. (سعدی)، کم قیمت ارزان: میشود از غفلت افزون رتبه اهل لباس قیمت مخمل بود نازل چو خوابش کمتر است. (مخلص کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائل
تصویر نائل
یابنده، رسیده، دریافته، موفق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضب
تصویر ناضب
آبگیر خشک، جای دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایل
تصویر نایل
رسیده، بمقصودرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضح
تصویر ناضح
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
تازه روی، سر سبز، جل وزغ، زیبا، روشن: رنگ تروتازه کننده، سخت سبز: (در نوبت دولت آل ناصر ریاض امارت و بساتین فضل بدو ناضر بود، {با رونق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعل
تصویر ناعل
درشت سم، گور خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضل
تصویر خاضل
سر سبز تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناحل
تصویر ناحل
کسی که از بیماری یا سفر یا غم و غصه لاغر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی را از جائی بجائی میبرد، نقل کننده خبر، راوی، روایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضل
تصویر فاضل
فزونی یابنده، دانشمند، صاحب هنر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازل
تصویر نازل
((زِ))
فرود آینده، کم، پایین، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقل
تصویر ناقل
((قِ))
حمل کننده، جابه جا کننده، نقل کننده، روایت کننده، انتقال دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
((ض))
تر و تازه کننده، بسیار سبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناضج
تصویر ناضج
((ض))
آن چه که رسیده و پخته (میوه، گوشت)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایل
تصویر نایل
((یِ))
یابنده، بهره مند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرو فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاضل
تصویر فاضل
فرجاد
فرهنگ واژه فارسی سره