خالص از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خالص وصافی هرچیز. (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد). خالص. (غیاث اللغات از منتخب و قاموس). خالص صافی. (المنجد). الخالص من کل لون. (معجم متن اللغه). یقال: ابیض ناصع و اصفر ناصع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حسب ناصع، خالص. (معجم متن اللغه). خالص من کل لؤم. (اقرب الموارد) (المنجد). ناصع از سپاه و مردم، خالص که غیری با ایشان نیامیخته باشد. (معجم متن اللغه). الناصع و النصاع، الاحمر خالص الحمره. (معجم متن اللغه) ، صاف و روشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واضح. (از معجم متن اللغه). حق ناصع، ظاهر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، الناصع و النصیع، البحر، و انکره بعضهم و انما هوالبضیع. (معجم متن اللغه)
خالص از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خالص وصافی هرچیز. (فرهنگ نظام) (اقرب الموارد). خالص. (غیاث اللغات از منتخب و قاموس). خالص صافی. (المنجد). الخالص من کل لون. (معجم متن اللغه). یقال: ابیض ناصع و اصفر ناصع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حسب ناصع، خالص. (معجم متن اللغه). خالص من کل لؤم. (اقرب الموارد) (المنجد). ناصع از سپاه و مردم، خالص که غیری با ایشان نیامیخته باشد. (معجم متن اللغه). الناصع و النصاع، الاحمر خالص الحمره. (معجم متن اللغه) ، صاف و روشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واضح. (از معجم متن اللغه). حق ناصع، ظاهر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، الناصع و النصیع، البحر، و انکره بعضهم و انما هوالبضیع. (معجم متن اللغه)
آب شور و اندک و تیره و آب روشن، از اضداد است، برگردنده و سپری شونده از هر چیزی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، شی ٔ ماصع، چیز درخشنده. (منتهی الارب)
آب شور و اندک و تیره و آب روشن، از اضداد است، برگردنده و سپری شونده از هر چیزی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، شی ٔ ماصع، چیز درخشنده. (منتهی الارب)
شتر آرزومند جای باش و چراگاه، مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بعیر نازع و ناقه نازع، که مشتاق وطن و چراگاه خود باشد. (از اقرب الموارد) ، کسی که اشتیاق و آرزوی وطن بر او غلبه کرده باشد. (از معجم متن اللغه). مشتاق یارو دیار. (از اقرب الموارد). مشتاق و آرزومند چیزی. (ناظم الاطباء) ، غریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). ج، نزّاع. نزّع. نزعه، شیطان. (ناظم الاطباء) ، برکننده و قطعکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نازع قنازع نزاع و دافع قناذع یراع... گردید. (درۀ نادره 116) ، رامی. (معجم متن اللغه). ج، نزعه، النازع من الشاه، گوسپند گشن خواه. (از معجم متن اللغه). ج، نزّع. نزع، النازع من القسی، کمان که به هنگام کشیدن آوایی از آن برآید. التی لها حنین عندالنزع. (از معجم متن اللغه)
شتر آرزومند جای باش و چراگاه، مذکر و مؤنث در وی یکسانست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بعیر نازع و ناقه نازع، که مشتاق وطن و چراگاه خود باشد. (از اقرب الموارد) ، کسی که اشتیاق و آرزوی وطن بر او غلبه کرده باشد. (از معجم متن اللغه). مشتاق یارو دیار. (از اقرب الموارد). مشتاق و آرزومند چیزی. (ناظم الاطباء) ، غریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). ج، نُزّاع. نُزَّع. نَزَعَه، شیطان. (ناظم الاطباء) ، برکننده و قطعکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نازع قنازع نزاع و دافع قناذع یراع... گردید. (درۀ نادره 116) ، رامی. (معجم متن اللغه). ج، نزعه، النازع من الشاه، گوسپند گشن خواه. (از معجم متن اللغه). ج، نُزَّع. نُزُع، النازع من القسی، کمان که به هنگام کشیدن آوایی از آن برآید. التی لها حنین عندالنزع. (از معجم متن اللغه)