جدول جو
جدول جو

معنی ناشوهری - جستجوی لغت در جدول جو

ناشوهری
(شَ / شُو هََ)
حالت بی شوهری و بی نکاحی زن و مجردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زناشوهری
تصویر زناشوهری
زن و شوهری، زناشویی، زن و شوهر شدن، برای مثال این دو نوا کز پی رامشگری ست / خطبه ای از بهر زناشوهری ست (نظامی۱ - ۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت، نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی:
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشۀ فردای من.
صائب.
، امتلاء. سنگینی معده. تخمه، بدهضمی.
- ناگواری طعام، برده. کظه. عسیرالهضم بودن آن
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
عدم امکان. عدم وجود. (ناظم الاطباء). رجوع به ناشو و ناشوا شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نااستادی. غرارت. بی تجربگی. ناآزموده کاری. عدم مهارت. ناآزمودگی. ناپختگی. رجوع به ناشی شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ)
خواهر پدری. خواهر مادری. خواهر ابی تنها. خواهر امی تنها
لغت نامه دهخدا
(زَ شَ هََ)
ازدواج. نکاح. عروسی. (ناظم الاطباء). زناشوئی: حوا را از آدم بهر وقتی که فرزندی آمدی دو دو به یک شکم آمدی. از آن یکی نر و یکی ماده. پس آدم و حوا مر این دختر را که با این پسر به یک شکم بودی به زنی به یکدیگر دادندی و بدان روزگار این نوع زناشوهری جائز بودی. (ترجمه طبری بلعمی).
این دو نوا نز پی رامشگری است
خطبه ای از بهر زناشوهری است.
نظامی.
چو پیرایۀ گوهری دادشان
قرار زناشوهری دادشان.
نظامی.
- زناشوهری کردن، زناشویی کردن. ازدواج کردن:
اکنون که باد و باغ زناشوهری کنند
از نطفه های باد شود باغ باردار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
ندانمکاری ناآزمودگی تازه کاری بی تجربگی عدم وقوف. یابا ناشیگری. ناشیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
عمل وشغل ناوبر. یاناوبری هوایی. هدایت سفینه هوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازوری
تصویر نازوری
بی زوری بی طاقتی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطوری
تصویر ناطوری
شغل و عمل ناطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواهری
تصویر ناخواهری
خواهرپدری، خواهرمادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواری
تصویر ناخواری
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تجربگی، تازه کاری، خامی، ناآزمودگی، ناپختگی
متضاد: تبحر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
Navigation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
Ungratefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
Ungainliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
navegação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de forma ingrata
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
desajeitamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
desgarbo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
navegación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de manera ingrata
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
niewdzięcznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناجوری
تصویر ناجوری
niezgrabność
دیکشنری فارسی به لهستانی