جدول جو
جدول جو

معنی زناشوهری

زناشوهری
(زَ شَ هََ)
ازدواج. نکاح. عروسی. (ناظم الاطباء). زناشوئی: حوا را از آدم بهر وقتی که فرزندی آمدی دو دو به یک شکم آمدی. از آن یکی نر و یکی ماده. پس آدم و حوا مر این دختر را که با این پسر به یک شکم بودی به زنی به یکدیگر دادندی و بدان روزگار این نوع زناشوهری جائز بودی. (ترجمه طبری بلعمی).
این دو نوا نز پی رامشگری است
خطبه ای از بهر زناشوهری است.
نظامی.
چو پیرایۀ گوهری دادشان
قرار زناشوهری دادشان.
نظامی.
- زناشوهری کردن، زناشویی کردن. ازدواج کردن:
اکنون که باد و باغ زناشوهری کنند
از نطفه های باد شود باغ باردار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا