جدول جو
جدول جو

معنی ناشناسی - جستجوی لغت در جدول جو

ناشناسی
(شِ)
نادانی. بی اطلاعی. بی معرفتی. (ناظم الاطباء) ، ناشناسا بودن. شناسانبودن. معروف و شناخته نبودن. رجوع به شناسا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشناسا
تصویر ناشناسا
ناشناخته، غیر معروف، گمنام، مجهول
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
ابو، علی حسن بن محمد بن اسماعیل بن اشناس بن حمامی بزار (منسوب به اشناس غلام متوکل). مولای جعفر متوکل بود. از ابوعبداﷲ حسین بن محمد بن عبیدعسکری و عمر بن محمد بن سنبک و عبیداﷲ بن محمد بن عاید حلال و گروهی از این طبقه سماع کرد. ابوبکر خطیب نام او را آورده و گفته است: از وی اندکی کتابت کردم و سماع او صحیح بود جز اینکه وی رافضی بود... و او را در منزلش واقع در کرخ مجلسی بود که شیعیان در آن حاضر میشدند و او مثالب و معایب صحابه را بر آنان قرائت میکرد و سلف را مورد طعن قرار میداد. وی در شوال سال 359 هجری قمری متولد شد و در ذیقعده سال 439 هجری قمری درگذشت و در مقبرۀ باب الکناس مدفون شد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشناس که غلام متوکل بود. (انساب سمعانی). و رجوع به اشناس شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
آنکه آگاه نیست و شناسائی ندارد. جاهل. بی اطلاع. نادان. بی علم. (ناظم الاطباء). ناشناسنده:
وگر نقره اندود باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس.
سعدی.
،
{{نام مرکّب مفهومی}} غیرمعروف. مجهول، دهاتی. روستائی. (ناظم الاطباء)، غریب. اجنبی. ناآشنا،
{{قید مرکّب}} بناشناس. متنکروار. متنکراً. ناشناخت: پس آن هر دو زنان و خادم بناشناس بیامدند و در لشکرگاه آمدند. (اسکندرنامه خطی). چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید. (مجمل التواریخ). چون عضدالدوله بمرد (کاراستی) بگریخت و ناشناس به همدان آمد. (مجمل التواریخ) .،
{{نام مرکّب}} ناشناسنده. نشناس. نشناسنده. این کلمه بصورت پساوند با اسم ترکیب شود: حق ناشناس. خداناشناس. سخن ناشناس. گوهرناشناس. نمک ناشناس. هنرناشناس. رجوع به ردیف این کلمات در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نادان. بی اطلاع. بی دریافت، غیر معروف. نکره. (ناظم الاطباء). مقابل شناسا. رجوع به شناسا شود
لغت نامه دهخدا
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناخته مجهول، غیرمعروف گمنام، بی اطلاع نادان مقابل شناسا. ناشناسایی. ناشناختگی مجهول بودن، نامعروفی گمنامی، بی اطلاعی نادانی مقابل شناسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
((ش))
غریب، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
موزیک، موسیقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گمنام، مجهول، بی اطلاع، نادان
متضاد: شناسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
مجهولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
Uncharted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexploré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
未開拓の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
לא נודע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
انجان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
tak terpetakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ไม่ได้สำรวจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
isiyojulikana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
未知的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
अज्ञात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
미지의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
keşfedilmemiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
অপরিচিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inesplorato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
onontdekt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
невивчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
неизведанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
nieodkryty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
unerforscht
دیکشنری فارسی به آلمانی