جدول جو
جدول جو

معنی ناشناس - جستجوی لغت در جدول جو

ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
ناشناس
(دُ مَ)
آنکه آگاه نیست و شناسائی ندارد. جاهل. بی اطلاع. نادان. بی علم. (ناظم الاطباء). ناشناسنده:
وگر نقره اندود باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس.
سعدی.
،
{{نام مرکّب مفهومی}} غیرمعروف. مجهول، دهاتی. روستائی. (ناظم الاطباء)، غریب. اجنبی. ناآشنا،
{{قید مرکّب}} بناشناس. متنکروار. متنکراً. ناشناخت: پس آن هر دو زنان و خادم بناشناس بیامدند و در لشکرگاه آمدند. (اسکندرنامه خطی). چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید. (مجمل التواریخ). چون عضدالدوله بمرد (کاراستی) بگریخت و ناشناس به همدان آمد. (مجمل التواریخ) .،
{{نام مرکّب}} ناشناسنده. نشناس. نشناسنده. این کلمه بصورت پساوند با اسم ترکیب شود: حق ناشناس. خداناشناس. سخن ناشناس. گوهرناشناس. نمک ناشناس. هنرناشناس. رجوع به ردیف این کلمات در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ناشناس
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناس
((ش))
غریب، بیگانه
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
فرهنگ فارسی معین
ناشناس
نکره
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
ناشناس
بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره
متضاد: آشنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناشناس
ناشناس: شما با افراد جالبی آشنا خواهید شد - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
ناشناس
مجهولٌ
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به عربی
ناشناس
Uncharted
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناشناس
inexploré
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناشناس
نا آشنا، ناشناخته
فرهنگ گویش مازندرانی
ناشناس
unerforscht
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناشناس
inexplorado
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناشناس
inexplorado
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناشناس
nieodkryty
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناشناس
неизведанный
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به روسی
ناشناس
невивчений
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناشناس
انجان
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به اردو
ناشناس
ไม่ได้สำรวจ
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناشناس
tak terpetakan
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناشناس
לא נודע
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به عبری
ناشناس
未開拓の
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناشناس
未知的
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به چینی
ناشناس
isiyojulikana
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ناشناس
onontdekt
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به هلندی
ناشناس
keşfedilmemiş
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ناشناس
অপরিচিত
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناشناس
अज्ञात
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به هندی
ناشناس
inesplorato
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناشناس
미지의
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشناسا
تصویر ناشناسا
ناشناخته، غیر معروف، گمنام، مجهول
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
نادان. بی اطلاع. بی دریافت، غیر معروف. نکره. (ناظم الاطباء). مقابل شناسا. رجوع به شناسا شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نادانی. بی اطلاعی. بی معرفتی. (ناظم الاطباء) ، ناشناسا بودن. شناسانبودن. معروف و شناخته نبودن. رجوع به شناسا شود
لغت نامه دهخدا
ناشناخته مجهول، غیرمعروف گمنام، بی اطلاع نادان مقابل شناسا. ناشناسایی. ناشناختگی مجهول بودن، نامعروفی گمنامی، بی اطلاعی نادانی مقابل شناسایی
فرهنگ لغت هوشیار
گمنام، مجهول، بی اطلاع، نادان
متضاد: شناسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد