- ناشز
- مردی که حقوق همسر خود را رعایت نمی کند
معنی ناشز - جستجوی لغت در جدول جو
- ناشز
- سرپیچنده: از فرمان شوی دشفرمان در پهلوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زنی که اطاعت شوهر خود نکند و ناسازگاری و بدرفتاری کند
نیازموده
چیزی که دیر پخته شود، ناپزنده، دیرپز
نشر کننده، توزیع کننده، پراکنده کننده، کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است، مؤسسه ای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است
ناشدنی، نشدنی، محال، غیرممکن، ناشور، ناشسته، شسته نشده، پارچۀ نخی چرک تاب مانند متقال
کسی که هنوز در کار خود استادی و مهارت پیدا نکرده، تازه کار، بی تجربه، پیداشونده، پدیدآمده، ناشیانه
استغنای معشوق، کرشمه کردن عشوه گری، فخرتفاخر: (درهمه قریش کسی رافرزندی چون عماره نیست... ما را و ترا و همه قریش را بدو نازش است)، موجب فخر مفخر: همان ناموررستم پیلتن ستون کیان نازش انجمن. (شا)، تکبر بزرگ منشی، نعمت رفاه، نوازش ملاطفت تسلی: ستمدیده را اوست فریاد رس منازید با نازش او بکس. (شا)
دیرپزنده
توزیع کننده، نشر دهنده
خواهنده، شناساننده
تیردار، تیرانداز
آماده بسغده، دست به دست حاضر آماده، دست بدست یدابید
ناشی در فارسی برنا جوانک، تازه کار بی آزمون تازه کارمبتدی بی تجربه، ختم است برغم چندناشی بر خاقانی سخن تراشی. (خاقانی انجمن لغ)، بی تجربه، تازه کار، ناآزموده، بی مهارت
بلند و برآمده
شادمان، گاو نر دشتی گاو رپدرام سودانی، در رو
ناسازوار، خشمگین
نزدیک شونده
بر آمده بلند، نا به جا، بیرون بیرون از آهنگ
نشأت گیرنده، پیدا شونده
تازه کار، بی تجربه، ناوارد
((زِ))
فرهنگ فارسی معین
استغنای معشوق، کرشمه کردن، عشوه گری، فخر، تفاخر، موجب فخر، مفخر، تکبر، بزرگ منشی، نعمت، رفاه، نوازش، ملاطفت، تسلی
فخر، افتخار
Promulgator
promulgador
promulgador
promotor
провозгласитель
промоутер
afkondiger
Verkünder
promulgateur