به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) : هرگه که عالمی را بینم به هر مراد جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو. مسعودسعد. یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب تو بگوئی نه شراب و نه کباب. مولوی. ، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) : هرگه که عالمی را بینم به هر مراد جود تو سیر کرده و من ناشتاب تو. مسعودسعد. یا بپرسم که چه خوردی ناشتاب تو بگوئی نه شراب و نه کباب. مولوی. ، روزه داری. پرهیزگاری. (ناظم الاطباء)
شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله: نشستند بر نرم ریگ کبود به اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی. که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر ز اشتاب اوی. فردوسی. یکایک رسن خواستند آن زمان به اشتاب بستندش اندر میان. فردوسی. دو استاد سپاهانی به اشتاب برون بردند جان از دست غرقاب. عطار. نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار). سبح للّه میکند اشتابشان تنقیۀ تن میکند از بهر جان. مولوی.
شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله: نشستند بر نرم ریگ کبود به اشتاب خوردند چیزی که بود. فردوسی. که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر ز اشتاب اوی. فردوسی. یکایک رسن خواستند آن زمان به اشتاب بستندش اندر میان. فردوسی. دو استاد سپاهانی به اشتاب برون بردند جان از دست غرقاب. عطار. نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار). سبح للّه میکند اشتابشان تنقیۀ تن میکند از بهر جان. مولوی.
گرسنه. روزه دار. که دیری است لب به خوراکی نزده. زنگ دندان. که صبحانه صرف نکرده است: ای ساقی الغیاث که بس ناشتالبم زآن می بده که دی به صبوحی چشیده ایم. خاقانی
گرسنه. روزه دار. که دیری است لب به خوراکی نزده. زنگ دندان. که صبحانه صرف نکرده است: ای ساقی الغیاث که بس ناشتالبم زآن می بده که دی به صبوحی چشیده ایم. خاقانی
ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است. (برهان قاطع). به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام). گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که از بامداد چیزی نخورده باشد. (غیاث اللغات). رائق. علی الریق. ناهار. آب دهن. خف: با یک دسته کاسنی هفت روز بخورندناشتا جگر و زهره را بشوید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا. خاقانی. جان از درون به فاقه و تن از برون به برگ دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا. خاقانی. سوگند هم به خاک عزیزش که خورده نیست زین به نواله ای دهن ناشتای خاک. خاقانی. محروم آن گرسنه که بر خوان پادشا عمری نشسته باشد و گویند ناشتاست. کمال اسماعیل. کودکان ناشتا پدر مدیون مخور این نان و آش، خون خور خون. اوحدی (جام جم ص 223). مخور ناشتا تا توانی شراب اگر باید انگشت زد بر تراب. نزاری قهستانی
ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است. (برهان قاطع). به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام). گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که از بامداد چیزی نخورده باشد. (غیاث اللغات). رائق. علی الریق. ناهار. آب دهن. خف: با یک دسته کاسنی هفت روز بخورندناشتا جگر و زهره را بشوید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا. خاقانی. جان از درون به فاقه و تن از برون به برگ دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا. خاقانی. سوگند هم به خاک عزیزش که خورده نیست زین به نواله ای دهن ناشتای خاک. خاقانی. محروم آن گرسنه که بر خوان پادشا عمری نشسته باشد و گویند ناشتاست. کمال اسماعیل. کودکان ناشتا پدر مدیون مخور این نان و آش، خون خور خون. اوحدی (جام جم ص 223). مخور ناشتا تا توانی شراب اگر باید انگشت زد بر تراب. نزاری قهستانی
درختی از تیره مخروطیان (تیره کاجها) که در جنگلهای نواحی شمالی و مرکزی اروپا (خصوصاجنگلهای سوئد) فراوان است و گونه هایی از آن نیز در نواحی جنوبی ایران میروید. ارتفاع این درخت در حدود 50 متر و دارای پوستی ضخیم و صاف برنگ قهوه یی مایل بقرمز است ولی تدریجاپوست درخت براثر مرور زمان و ازدیاد سن ازاین حالت خارج شده وضع ناهموار و رنگ خاکستری پیدا میکند. قطر تنه این درخت تا 1، 1 متروعمرش تا 500 سال میرسد. برگهایش باریک و نوک تیز و سبز رنگ است. گلهای نر آن بشکل مخروطهای کوچک بیضوی و گلی رنگ و گلهای ماده اش استوانه یی و بنفش مایل به قرمز است. باایجاد شکاف در تنه این درخت نوعی سقزبنام سقز بورگنی بدست میاورند. سقز حاصل از این درخت دارای بوی معطر و حالت نیمه مایع است ولی پس از خارج شدن از شکاف درخت بسرعت انجماد یافته بویی مخصوص و قوی پیدا میکند. این سقز در اسیداستیک و استن کاملا حل میشود ولی در الکل بطور ناقص محلول است. از این سقز در پزشکی در تهیه مشمع های دارویی استفاده میکنند و چون بر اثر حرارت پوست بدن مایع شده جریان مییابدباید آنرا با موم مخلوط نماینددرخت نوئل صنوبر صغیرنوئل
درختی از تیره مخروطیان (تیره کاجها) که در جنگلهای نواحی شمالی و مرکزی اروپا (خصوصاجنگلهای سوئد) فراوان است و گونه هایی از آن نیز در نواحی جنوبی ایران میروید. ارتفاع این درخت در حدود 50 متر و دارای پوستی ضخیم و صاف برنگ قهوه یی مایل بقرمز است ولی تدریجاپوست درخت براثر مرور زمان و ازدیاد سن ازاین حالت خارج شده وضع ناهموار و رنگ خاکستری پیدا میکند. قطر تنه این درخت تا 1، 1 متروعمرش تا 500 سال میرسد. برگهایش باریک و نوک تیز و سبز رنگ است. گلهای نر آن بشکل مخروطهای کوچک بیضوی و گلی رنگ و گلهای ماده اش استوانه یی و بنفش مایل به قرمز است. باایجاد شکاف در تنه این درخت نوعی سقزبنام سقز بورگنی بدست میاورند. سقز حاصل از این درخت دارای بوی معطر و حالت نیمه مایع است ولی پس از خارج شدن از شکاف درخت بسرعت انجماد یافته بویی مخصوص و قوی پیدا میکند. این سقز در اسیداستیک و استن کاملا حل میشود ولی در الکل بطور ناقص محلول است. از این سقز در پزشکی در تهیه مشمع های دارویی استفاده میکنند و چون بر اثر حرارت پوست بدن مایع شده جریان مییابدباید آنرا با موم مخلوط نماینددرخت نوئل صنوبر صغیرنوئل