جدول جو
جدول جو

معنی ناسعه - جستجوی لغت در جدول جو

ناسعه
(سِ عَ)
زن ختنه ناکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). الجاریه لم تختن. (معجم متن اللغه) ، زن درازپشت یا درازشکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاسعه
تصویر شاسعه
شاسع، دور، بعید، منزل دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسره
تصویر ناسره
غیر خالص، کلام نازیبا و نارسا، زر قلب، پول معیوب
فرهنگ فارسی عمید
(زِ عَ)
ستاره یا کمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (معجم متن اللغه). ج، نازعات. قوله تعالی: و النازعات غرقا، یعنی ستارگانی که از افقی برآمده و در افق دیگر فرومی روند. و یا کمانهائی که در دست تیراندازان در راه خدا. یا ملائکه که نزع روح می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گردن دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). العنق الطویل. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). العنق الطویل کانه طول و جدل جدلا. (المنجد) ، زن ختنه ناکرده. رجوع به ناسعه شود، بلند و برآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناتی. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). و گویند با شین (ناشع) است. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به ناشع شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
مؤنث واسع. رجوع به واسع شود
لغت نامه دهخدا
(عِ سَ)
زن خواب آلود و چرت زننده. (ناظم الاطباء). تأنیث ناعس است. رجوع به ناعس شود. ج، نواعس. ناعسات
لغت نامه دهخدا
(فِ عَ)
تأنیث نافع، آنچه که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رجوع به نافع شود، حجامت میان دو کتف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ خَ)
تأنیث ناسخ.
- آیه ناسخه، آیه ای از قرآن مجید که زایل کند حکم آیه ای که قبل از آن نازل شده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
مأخوذ از ناشره تازی، به معنی کشت زار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ)
غیرخالص. درم و دینار که عیبی درآن باشد. (آنندراج). پول قلب و پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء). مغشوش. (منتهی الارب). قلب. ناروا. بدل. نبهره. ماخ. بهرج. پایه. زیف: صراف بدیع عقل دراهم ناسره برنگیرد. (کلیله و دمنه).
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رو شده ست
کآتش بزر ناسره گونا برافکند.
خاقانی.
کآنهمه ناموس و نام چون درم ناسره
روی طلاکرده داشت هیچ نبودش عیار.
سعدی.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود.
حافظ.
- فعل ناسره، عمل نادرست، ناصواب، مقابل عمل خالص:
گیرم کز زرق رسیدی برزق
نایدت از ناسره افعال عار.
ناصرخسرو.
، مجازاً، به معنی سخن بد. (آنندراج) ، هر چیزی که به اشکال سرانجامد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
پول قلب. پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
تأنیث ناسک است. ارض ناسکه، زمین سبز نو باران رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوکه. حدیثهالمطر. (معجم متن اللغه). خضراء حدیثهالمطر. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ)
ران کم گوشت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : فخذ ناسله، ران کم گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ناسی. رجوع به ناسی شود، نخستین ساعات شب، شب عبادت و ریاضت، آنکه در شب جهت عبادت و پرستش برخیزد و شب زنده داری می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ عَ)
تأنیث ناجع، جماعتی که گیاه و آب جویند. (دهار). قوم ناجعه، گروه جویندۀ گیاه. (ناظم الاطباء). یقال: هؤلاء قوم ناجعه. (منتهی الارب). مرت بنا ناجعه و نواجع، ای قوم منتجعون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ عَ)
تأنیث نابع است. رجوع به نابع شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
تأنیث شاسع. بعیده. دور: اراضی شاسعه، زمینهای دور دست.
- بلاد شاسعه، شهرهای دور دست. ج، شواسع. (ناظم الاطباء). رجوع به شاسع شود
لغت نامه دهخدا
(نِ عَ)
پاره ای از نوار و تنگ ستور که از دوال پهن سازند. (از ناظم الاطباء). پاره ای از نسع. (منتهی الارب) (از المنجد). رجوع به نسع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاسعه
تصویر تاسعه
نهم مونث تاسع نهم، یک جزو از شصت جزو ثامنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسعه
تصویر واسعه
واسعه درفارسی مونث واسع گشاینده مونث وسع: (خدای تعالی جانب او مرضی و مرعی دارد برحمت واسعه خویش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصعه
تصویر ناصعه
سوسک تلایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافعه
تصویر نافعه
نافعه در فارسی مونث نافع و: سود مونث نافع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجعه
تصویر ناجعه
مونث ناجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسخه
تصویر ناسخه
ناسخه در فارسی مونث ناسخ براندازنده مونث ناسخ. یا آیه ناسخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسره
تصویر ناسره
غیر خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسکه
تصویر ناسکه
زمین سبز، زمین بارانخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسع
تصویر ناسع
گردن دراز، برآمده، خروسه نابریده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسیه
تصویر ناسیه
مونث ناسی زن فراموشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسره
تصویر ناسره
((سَ رِ))
ناخالص، معیوب، پول تقلبی، زر ناخالص
فرهنگ فارسی معین
آمیخته، شهروا، غش دار، غشی، قلب، ناخالص
متضاد: سره
فرهنگ واژه مترادف متضاد