جدول جو
جدول جو

معنی نازکش - جستجوی لغت در جدول جو

نازکش
آنکه ناز و عشوۀ کسی را تحمل کند
تصویری از نازکش
تصویر نازکش
فرهنگ فارسی عمید
نازکش
(دُ مَ فَ / فِ کَ)
از: ناز + کش. به معنی کشندۀ ناز. آنکه ناز می کشد. که تحمل ناز می کند. تیمارخوار:
ای به زمین بر چو فلک نازنین
نازکشت هم فلک و هم زمین.
نظامی.
دل نهم بر شما و خوش باشم
هرچه خواهید نازکش باشم.
نظامی.
نیست یکی ذره جهان نازکش
پای ز انبازی او بازکش.
نظامی.
- امثال:
نازکش داری نازکن، نداری پایت را دراز کن
لغت نامه دهخدا
نازکش
کسی که عشوه دیگری را تحمل کند
تصویری از نازکش
تصویر نازکش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانکش
تصویر نانکش
بنه، بار درخت بنه، بطم، حبه الخضرا
فرهنگ فارسی عمید
(غَ زَ دَ / دِ)
کشندۀ راز. بسطدهنده سرّ. منتشرکننده راز، کسی که افشای راز کند. (آنندراج). افشاکننده راز. خائن اسرار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نرمی. ملایمت. (ناظم الاطباء) :
تا بر تو برگ گل نزند دست روزگار
بختت بپروراند در ناز و نازکی.
سوزنی.
، باریکی، دقت. (ناظم الاطباء). ظرافت:
در آن خدمت بغایت چابکی داشت
که کار نازنینان نازکی داشت.
نظامی.
با کمال نازکی افکار ما بی مغز نیست
هر حبابی کشتی نوح است در جیحون ما.
صائب.
، دقیق و مهم بودن. خطیر و دشوار بودن: چون با او (باکالیجار) به خلوت رسید (قاضی عبداﷲ) گفت ترا معلوم است که کار ملک نازکی دارد و این ابونصر بن عمران مستولی گشت. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 119)، کم قطری. نازک بودن. مقابل کلفتی و ضخامت و قطوری: نانی به نازکی کاغذ. (یادداشت مؤلف)، تنکی. رقت. (ناظم الاطباء). کم رنگی. نازکی رنگ: و سرخی و سفیدی و نازکی رنگ روی نشان درستی و قوت اوست و زردی روی نشان گرمی اوست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، لطافت. حساسیت. زودرنجی:
آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی
گر بر زنی بر او بر یک تار پرنیان.
خسروی.
و این علت کودکان را بیشتر افتد بسبب... ضعیفی و نازکی چشم ایشان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
من چه گویم که ترا نازکی طبع لطیف
تابه حدیست که آهسته دعا نتوان کرد.
حافظ.
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ناز کشیدن. تحمل ناز کردن:
کزشگرفی و دلبری و خوشی
بود یاری سزای نازکشی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
باریکی، نا ستبری، لطافت ظرافت، بناز پروردگی نازنینی، نغزی دلکشی، قابلیت اهمیت خطیر بودن: (و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارد تا نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماندی، {شکنندگی زودشکنی، تردی، نرمی، حساسیت زودرنجی، خوش طبعی نزاکت، کم رنگی رقت: (و سرخی و سفیدی و نازکی رنگ روی نشان درستی وقوت اوست وزردی روی نشان گرمی اوست. {مقابل سیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکه
تصویر نازکه
تکه ای باریک از هر چیز باریکه تریشه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناز کند: کار بهار و یار به دور اوفتد که هست دایم بهار نازکش و یار ناز کن. (ملک الشعراء بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکش
تصویر نانکش
حبه الخضرا را گویندکه باردرخت بنه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکشی
تصویر نازکشی
تحمل ناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
باریکی، نرمی و لطافت، حساسیت، زودرنجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
ركاكةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
Thinness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
minceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
худорлявість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
magreza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
delgadez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
پتلاپن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
ความบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
kelangsingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
רָזוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
薄さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
unene
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
худоба
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
얇음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
incelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
পাতলাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
पतलापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
sottigliezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
cienkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
Dünne
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نازکی
تصویر نازکی
dunheid
دیکشنری فارسی به هلندی