از: ناز + کش. به معنی کشندۀ ناز. آنکه ناز می کشد. که تحمل ناز می کند. تیمارخوار: ای به زمین بر چو فلک نازنین نازکشت هم فلک و هم زمین. نظامی. دل نهم بر شما و خوش باشم هرچه خواهید نازکش باشم. نظامی. نیست یکی ذره جهان نازکش پای ز انبازی او بازکش. نظامی. - امثال: نازکش داری نازکن، نداری پایت را دراز کن
باریکی، نا ستبری، لطافت ظرافت، بناز پروردگی نازنینی، نغزی دلکشی، قابلیت اهمیت خطیر بودن: (و بی مراجعت و استقصا کاری نگزارد تا نازکی این حادثه بر هیچ دانا و نادان پوشیده نماندی، {شکنندگی زودشکنی، تردی، نرمی، حساسیت زودرنجی، خوش طبعی نزاکت، کم رنگی رقت: (و سرخی و سفیدی و نازکی رنگ روی نشان درستی وقوت اوست وزردی روی نشان گرمی اوست. {مقابل سیری