جدول جو
جدول جو

معنی نازناز - جستجوی لغت در جدول جو

نازناز
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه، در 10هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ ارومیه به مهاباد در درۀ سردسیر و سالم هوائی واقع است و 102 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون و چغندر و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان جاجیم بافی است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادناز
تصویر شادناز
(دخترانه)
مرکب از شاد (خوشحال) + ناز (زیبا)، نام شهر یا مکانی در نیشابور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشناز
تصویر نوشناز
(دخترانه)
دارای ناز و ادای شیرین، دارای ناز و غمزه شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیکناز
تصویر نیکناز
(دخترانه)
آنکه دارای عشوه و غمزه ای خوب و نیکوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازیار
تصویر نازیار
(دخترانه)
یار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازیاب
تصویر نازیاب
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازنین
تصویر نازنین
(دخترانه)
خوش قلب، زیبا، شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازنوش
تصویر نازنوش
(دخترانه)
زیبا و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازدار
تصویر نازدار
(دخترانه)
آنکه رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یارناز
تصویر یارناز
(دخترانه)
یار زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازکنان
تصویر نازکنان
در حال ناز کردن و عشوه گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
ناآشنا، بیگانه، غیر معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگداز
تصویر ناگداز
آنچه گداخته نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازعات
تصویر نازعات
هفتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازنین
تصویر نازنین
دارای ناز، نازک اندام، خوش اندام، لطیف، دلربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازغاز
تصویر غازغاز
ازهم شکافته، چاک چاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازنده
تصویر نازنده
ناز کننده، فخر کننده
فرهنگ فارسی عمید
خرامان، نازان، به ناز، از روی ناز
لغت نامه دهخدا
نازک نارنجی زودرنج. توضیح صفتی است نظیر نازک نارنجی و تقریبا مترادف آن منتهی بیشتر برای زنان خاصه زنانی که ناز و غمزه دارند و خود را می پرورند و دست بسیاه و سفید نمی زنند بکارمیرود، بچه بامزه ودوست داشتنی: (ما بچه های ناز نازی یواش یواش میریم بازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازغاز
تصویر غازغاز
از هم شکافته و باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده نازنازکننده، لطیف و ظریف (صفت معشوق) : گر بر سر چشم مانشینی نازت بکشم که نازنینی. (گلستان. قر. 40)، دوست داشتنی گرامی: و گر دل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد بدو تاوان. (فرخی لغ)، بناز و نعمت پرورده: فریاد از ان زمان که تن نازنین ما بر بستر هوان فتد و ناتوان شود. (سعدی لغ)، با ارزش نفیس گرانبها، معشوق ظریف: نازنینان مناخ مرد چراغ دل من همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشاییدخ (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناز و امتناع کندظنکه استغنا نماید، فخرکننده مباهی. یاسرو نازنده. سرو بالنده سرو ناز، قامت راست: همان سرونازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سرآید زمان، معشوق راست بالا: سرو نازنده پیش چشمه آب بهتر از راستی ندید جواب. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
با ناز و عشوه گری: سوی حوض آمدند نازکنان گره از بند فوطه بازکنان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجاز
تصویر نامجاز
ناروا آنکه مجازنیست غیرماذون، ناروا ممنوع مقابل مجاز
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازنده
تصویر نازنده
((زَ دِ))
نازکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازنازی
تصویر نازنازی
کسی که تحمل سختی ها را ندارد، زودرنج، نازک نارنجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازغاز
تصویر غازغاز
چاک چاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازنین
تصویر نازنین
((زَ))
دوست داشتنی، زیبا، ظریف، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
((ش))
غریب، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
Uncharted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
inexplorado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشناس
تصویر ناشناس
nieodkryty
دیکشنری فارسی به لهستانی