جدول جو
جدول جو

معنی نازاینده - جستجوی لغت در جدول جو

نازاینده
(دُ خوا / خا شِ کَ)
ماده ای که باردار نشده و نزائیده باشد. (ناظم الاطباء) ، عقیم. نازا. سترون. (ترجمان القرآن). عقیم. بی بر. (ناظم الاطباء). عقیم. عقام. عاقر. (از منتهی الارب). نازا: چون خواهد که از شتر و گاو زکوه بدهد باید که هر گوسفند زاینده و نازاینده ای بشمرد. (تاریخ قم ص 175).
- نازاینده شدن، عقر. عقم. عقاره. (از ترجمان القرآن) (دهار) (تاج المصادر) (منتهی الارب).
- نازاینده گردانیدن، اعقام. (تاج المصادر بیهقی). تعقیم. (منتهی الارب). عقیم کردن. سترون کردن. نازا کردن
لغت نامه دهخدا
نازاینده
ماده ای که بچه نیاورد عقیم سترون مقابل زاینده
تصویری از نازاینده
تصویر نازاینده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
صاف کننده، صافی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزاینده
تصویر ناگزاینده
آنکه نگزد، آنکه آزار نرساند، برای مثال چه خوش داستانی زد آن هوشمند / که بر ناگزاینده نآید گزند (نظامی۵ - ۸۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
زیاد کننده، افزون کننده، چیزی که قابلیت زیاد شدن دارد، فزاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اندود کننده، کاهگل کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ)
فانی. عارضی. (ناظم الاطباء). گذران. فناپذیر. ناپایدار. که پاینده و پایدار نیست. بی دوام. زوال پذیر. ناپایا. نامستدام. غیرمستمر. مقابل پاینده به معنی دائم و جاودان و مخّلد، نااستوار. سست. غیرمحکم. که قائم و استوار و ثابت نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ فَ)
نگزاینده. که گزاینده و گزنده نیست. آنکه نگزد و آزار نرساند. بی آزار:
چه خوش داستانی زد آن هوشمند
که بر ناگزاینده ناید گزند.
نظامی.
، آنکه تعذیب می کند بدون گزند و ضرر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازیبنده
تصویر نازیبنده
آنکه درخور نیست ناشایسته مقابل زیبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسازنده
تصویر ناسازنده
بدسلوک، بدرفتار، جاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداننده
تصویر ناداننده
آنکه نمی داند جاهل مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگراینده
تصویر ناگراینده
میل ناکننده: (وشک نیست که زمان ناگراینده جزوی بود ازآن زمان گراینده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازانیده
تصویر تازانیده
دوانیده دوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
آنچه افزایش یابد، آنچه فزونی پذیر باشد، بالنده، نامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
پالایشگر تصفیه کننده صافی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نگزدظنکه آزارنرساند بی آزار: چه خوش داستانی زد آن هوشمند که بر ناگزاینده ناید گزند. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاینده
تصویر ناپاینده
ناپایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اسم انداییدن اندودن، اندود کننده کاهگل کننده، زراندود کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاینده
تصویر پالاینده
((یَ دِ))
پالایشگر، تصفیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
صعودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
Dilatant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
विस्तारक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
mengembang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
การขยายตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
uitzetting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
дилатант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
膨胀
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatant
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dehnbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
дилатант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
דִּילָטָנְט
دیکشنری فارسی به عبری