جدول جو
جدول جو

معنی ناریخته - جستجوی لغت در جدول جو

ناریخته
(گِرْ دَ / دِ)
نریخته. مقابل ریخته. رجوع به ریخته شود:
اشک تو اگرچه هست تریاک
ناریخته به چو زهر بر خاک.
نظامی.
هنوز آن طلسم برانگیخته
در آن دشت مانده ست ناریخته.
نظامی.
سکندر بر آن لوح ناریخته
چو لوحی شد از شاخ آویخته.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاریخچه
تصویر تاریخچه
تاریخ کوتاه و مختصر، تاریخ کسی یا چیزی که به اختصار نوشته شود، شرح حال مختصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرهیخته
تصویر نافرهیخته
بی ادب، بدخو، بی تربیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاریختن
تصویر فاریختن
فرو ریختن، جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن، نابود شدن، از بین رفتن، خراب کردن، انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیخته
تصویر انگیخته
برانگیخته، تحریک شده، وادار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافرهخته
تصویر نافرهخته
بی ادب، بدخو، برای مثال زشت و نافرهخته و نابخردی / آدمی رویی و در باطن ددی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)، وحشی، بی تربیت
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ / دِ)
ناپرداخته
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ تَ)
قصبۀ مرکز بخش خشت است که در شهرستان کازرون واقع است و در حدود 929 تن سکنه دارد. از ادارات دولتی بخشداری، ژاندارمری، پست و تلگراف به علاوه سی باب دکان و یک کاروانسرا در آن وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ تَ)
واریختن. فروریختن. رجوع به تاج المصادر بیهقی (باب افتعال: ارتجاس) ، و ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ)
جنبانیده. (آنندراج) ، افساد کردن: انمش بینهم، ای افسد. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مرکّب از: تاریخ + چه، پسوند تصغیر، تاریخ کوتاه. تاریخ مختصر: تاریخچۀ معادن ایران. تاریخچۀ حکومت مشروطه
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ / تِ)
پرهیخته. مؤدب. فرهخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریخته بودند. (مقدمۀ ارداویرافنامه ترجمه قدیم چ معین در کتاب یادنامۀ پورداود ص 208). رجوع به پرهیخته شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پارچه ای که هنوز از آن لباس نساخته باشند. (ناظم الاطباء). ندوخته. دوخته نشده
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
که بیخته نشده باشد. مقابل بیخته. رجوع به بیخته شود، آرد نابیخته: آرد جو را نابیخته طعام ساختند و خوردند. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ریخته. بازریخته. دوباره ریخته. واریز شده. تفریغ شده. تسویه شده. رجوع به واریختن شود، جائی که شیب آن از یکسوست نه از چندسو. (از یادداشتهای مؤلف) : شیروانی واریخته (در اصطلاح بنایان). (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نیاویخته. مقابل آویخته
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
مقابل ریختن. رجوع به ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
نگریخته. مقابل گریخته. رجوع به گریخته شود
لغت نامه دهخدا
نیامیخته. خالص. غیرمخلوط. ناآمیخته. مقابل آمیخته. رجوع به آمیخته شود، مقابل میخته. رجوع به میخته شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ناآهخته. ناهخته. نیاهیخته. مقابل آهیخته. رجوع به آهیخته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهریخته
تصویر پهریخته
مودب ادب آموخته: هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریختنه بودند
فرهنگ لغت هوشیار
ادب ناگرفته تعلیم نیافته، بی ادب گستاخ: زشت و نافرهخته و نابخردی آدمی رویی و در باطن ددی. (طیان ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
کار نامک تاریخ کوتاه ومختصرمانندتاریخچه معادن تاریخچه حکومت مشروطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمخته
تصویر ناآمخته
تعلیم نگرفته، غیرمودب، عادت ناکرده، رام نشده مقابل آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمیخته
تصویر ناآمیخته
غیرمخلوط خالص مقابل آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که آنرا ندوخته و بصورت لباس در نیاورده باشند مقابل دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
بی تهیه، ناآماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسوخته
تصویر ناسوخته
سوخته ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره ساختن، ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیبن ازیکسوست نه از چند سو: (شیروانی وا ریخته)
فرهنگ لغت هوشیار
جنبانیده، بلند ساخته بر کشیده، وا داشته تحریک شده، جهانیده، شورانیده
فرهنگ لغت هوشیار
ادب ناگرفته تعلیم نیافته، بی ادب گستاخ: زشت و نافرهخته و نابخردی آدمی رویی و در باطن ددی. (طیان ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریخچه
تصویر تاریخچه
((چِ))
تاریخ کوتاه و مختصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافرهخته
تصویر نافرهخته
((فَ هِ تِ))
بی ادب، بی تربیت، بدخو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واریخته
تصویر واریخته
((تِ یا تَ))
دوباره ریخته، تفریغ حساب شده، جایی که شیب آن از یکسوست نه از چند سو
فرهنگ فارسی معین