- ناروان
نارون، درختی است معروف بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار، (برهان قاطع) (آنندراج)، و به ترتیب شاخهایش چتروار شود چنانکه در سایه اش بسیار کس توانند استراحت کنند و بواسطۀ خوش ترکیبی قد و قامت معشوق را شعرا به آن تشبیه کنند، (انجمن آرا) (آنندراج)، نارون، (ناظم الاطباء)، رجوع به نارون شود،
- ناروان بالا، ناروان قد، بلند مانند درخت نارون، (ناظم الاطباء)،
، آلوبالو، تاجریزی و عنب الثعلب، (ناظم الاطباء)، انار (؟)، ولف در فهرست شاهنامه ناروان را به معنی ’انار’ آورده است، (از حاشیۀ برهان قاطع دکتر معین) :
رخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان،
فردوسی،
چون آب ناروان بود اندر قدح اگر
آمیخته به مشک بود آب ناروان،
جوهری زرگر،
، گلنار، (برهان)، گلنار فارسی، (آنندراج)، گل انار پارسی، (رشیدی)، گلنار، (ناظم الاطباء) (شعوری)، نارون، ناربن، درخت انار:
و آن نارها بین ده رده
بر ناروان گرد آمده،
منوچهری
- ناروان بالا، ناروان قد، بلند مانند درخت نارون، (ناظم الاطباء)،
، آلوبالو، تاجریزی و عنب الثعلب، (ناظم الاطباء)، انار (؟)، ولف در فهرست شاهنامه ناروان را به معنی ’انار’ آورده است، (از حاشیۀ برهان قاطع دکتر معین) :
رخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان،
فردوسی،
چون آب ناروان بود اندر قدح اگر
آمیخته به مشک بود آب ناروان،
جوهری زرگر،
، گلنار، (برهان)، گلنار فارسی، (آنندراج)، گل انار پارسی، (رشیدی)، گلنار، (ناظم الاطباء) (شعوری)، نارون، ناربن، درخت انار:
و آن نارها بین ده رده
بر ناروان گرد آمده،
منوچهری
