- نارو (دخترانه)
- پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
معنی نارو - جستجوی لغت در جدول جو
- نارو
- مکر، حیله، فریب، کید، شکیل، قلّاشی، ریو، گربه شانی، نیرنگ، چاره، احتیال، حقّه، دویل، غدر، اشکیل، خدعه، ستاوه، دلام، شید، تزویر، تنبل، روغان، کلک، گول، دغلی، ترفند، ترب، خاتوله، دستان
حیله گر، مکار، ناکرد
نارو زدن: کنایه از حیله کردن، نیرنگ زدن، خیانت کردن به کسی
- نارو
- مکر کردن، فریب دادن
- نارو ((رُ))
- پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
- نارو
- نیرنگ، حیله، مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند
- نارو
- چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، قبّره، قنبره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غیرمجاز، حرام، ناحق، مذموم
حرام، ناشایست، ناپسند، برآورده نشده، ویژگی پول قلب
ناروزنی نارو زدن
مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند، نادرست مکار متقلب: (آدم ناروی است، { حقه مکر
در فرهنگ معین نار (آتش) ون درخت آتش ک تازیان نارون را از پارسی بر گرفته و نروند گویند. نارون که ناروند و ناروان نیز خوانده می شود پارسی است ناژین سایه خوش گژم لامشگر پشه غال نام های دیگر آن
زنی که پستان او مانند انار باشد دختر نارپستان
جایز و روا نبودن
درختی بزرگ و پرشاخ و برگ و چتری با برگ های بیضی و دندانه دار که در باغ ها و کنار خیابان ها کاشته می شود
حصار
قوت، قدرت، انرژی، قوه
آلتی چوبین که با آن برف می روبند
حصار، دیوار
آلتی که با آن خار خاشاک را از روی زمین بروبند
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
باره، دیوار قلعه، حصار
گاهواره، گهواره، بانوج، آوازی که مادر هنگام گهواره جنباندن و خواباندن فرزند می خواند
زور، قوه، قدرت، توانایی، در علم فیزیک عمل یک جسم بر جسم دیگر که باعث ایجاد کار در جسم دوم می شود، قابلیت، استعداد
زبانۀ ترازو یا قپان، سنگ قپان
نارسیده، نرسیده، میوۀ خام، کال
بدذات، خبیث، ناسازگار، ناموافق
اشاره به کسی که نخواهند اسمش را ببرند