جدول جو
جدول جو

معنی نارنجی - جستجوی لغت در جدول جو

نارنجی
(رَ / رِ)
هر چیزی که به رنگ پوست نارنج باشد. (ناظم الاطباء). زرد که کمی به سرخی زند. زرد مایل به سرخی. به رنگ پوست نارنج از برون سوی:
آنکه بر پیر کند موزۀ نارنجی عیب
تا نکرده ست به پا بر ویش انکاری هست.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
نارنجی
منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
نارنجی
((رِ))
هر یک از رنگ های واقع در طیف سرخ و زرد، به رنگ نارنج
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
فرهنگ فارسی معین
نارنجی
نارنگی
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
نارنجی
البرتقاليّ
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به عربی
نارنجی
Orange
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نارنجی
orange
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نارنجی
نوعی سبزی صحرایی که در خوراک ماش پتی ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی
نارنجی
arancione
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نارنجی
laranja
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نارنجی
pomarańczowy
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به لهستانی
نارنجی
оранжевый
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به روسی
نارنجی
оранжевий
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نارنجی
oranje
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به هلندی
نارنجی
orange
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به آلمانی
نارنجی
naranja
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نارنجی
سنہری
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به اردو
نارنجی
संतरी
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به هندی
نارنجی
ส้ม
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به تایلندی
نارنجی
כתום
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به عبری
نارنجی
オレンジの
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نارنجی
橙色的
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به چینی
نارنجی
rangi ya machungwa
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نارنجی
turuncu
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نارنجی
jeruk
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نارنجی
কমলা
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به بنگالی
نارنجی
오렌지색의
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گلوله ای از مواد محترقه به اندازۀ نارنج که هنگام به زمین خوردن منفجر و باعث خرابی و تلفات می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(رَ جی یا)
نیرنجات. (دزی). صاحب نخبهالدهر آرد: واستنبطوا العزائم والدخن والشعبذه والنارنجیات و کانوا کلهم صابیه یعبدون الکواکب و الاصنام. (نخبه الدهر ص 267). رجوع به نیرنجات و نیرنگ شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته نایینی از مردم نایین منسوب به نایین اهل نایین نایینی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی گلوله انفجاری دستی که پس از در رفتن میترکد، و برای مواضع دشمن بکار میرود نارنج کوچک، نوعی گلوله که بوسیله دست یا نارنجک انداز بروی دشمن پرتاب شود: (توپهای کلان که هر یک را بیست و پنج عدد نارنجک و پول سیاه پر کرده بودند یکی از نارنجکها و گلوله ها بادم و اسب سواران قلعه نرسید. {یا نارنجک دستی. نوعی نارنجک که بوسیله دست پرتاب شود. توضیح نارنجکهای دستی ممکن است تا مسافت 30 الی 40 متری پرتاب شوند. اثرات نارنجکها بر حسب نوع آنها فرق میکند. پاره های نارنجک تعرضی در موقع متلاشی شدن کم است و عمل نارنجک فقط محدود باثر خرج مواد محترقه محتوی آنست و از 8 تا 10 متری نقطه متلاشی شدن تجاوز نمیکند. نارنجک دستی را میتوان در محاربه نزدیک و بالاخص در طی هجوم بکار برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارنجک
تصویر نارنجک
((رَ جَ))
نارنج کوچک، یکی از مهمات جنگی، تقریباً به اندازه نارنج دارای یک ضامن که با کشیدن آن پس از چند ثانیه منفجر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
((ر))
درخت است پایا از تیره مرکبات با میوه کروی و معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
نارنجی
فرهنگ واژه فارسی سره