بی عقلی. (ناظم الاطباء). - نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی. ، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن. - نارسائی فکر، کوته فکری. ، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
بی عقلی. (ناظم الاطباء). - نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی. ، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن. - نارسائی فکر، کوته فکری. ، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت، ورع، حصانت، حصن، (دهار)، پرهیزکاری، پاکدامنی، زهد، زهادت، دیانت، (دهار)، پاکی، عفت، عفاف، تعفّف، مقابل ناپارسائی: نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن، فردوسی، شگفت است با قادری پارسائی، فرخی، خردورزی و خرسندی نمائی که خرسندیست مهر پارسائی، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، زنان را ز هر خوبئی دسترس فزونتر همان پارسائیست بس، اسدی، پارسائی را کم آزاریست جفت شخص دین را آن شمال است این یمین، ناصرخسرو، گر سوی تو پارسائیست این واﷲ که تو دیو بر خطائی، ناصرخسرو، همه پارسائی نه روزه است و زهد نه اندر فزونی نماز و دعاست، ناصرخسرو، ای خواجه ریا ضد پارسائیست آنرا که ریا هست پارسا نیست، ناصرخسرو، درین شهر مردی مبارک دم است که در پارسائی چنوئی کم است، سعدی، ترک دنیا و شهوت است و هوس پارسائی، نه ترک جامه و بس، سعدی، - پارسائی کردن، تزهﱡد، (دهار)، - پارسائی نمودن، تعفﱡف، (دهار)، - پارسائی ورزیدن، عفاف، تعفﱡف، و برای ناپارسائی به ردیف آن رجوع شود
پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت، وَرَع، حصانت، حصن، (دهار)، پرهیزکاری، پاکدامنی، زُهد، زَهادت، دیانت، (دهار)، پاکی، عفت، عفاف، تعفّف، مقابل ناپارسائی: نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن، فردوسی، شگفت است با قادری پارسائی، فرخی، خردورزی و خرسندی نمائی که خرسندیست مهر پارسائی، فخرالدین اسعد (ویس و رامین)، زنان را ز هر خوبئی دسترس فزونتر همان پارسائیست بس، اسدی، پارسائی را کم آزاریست جفت شخص دین را آن شمال است این یمین، ناصرخسرو، گر سوی تو پارسائیست این واﷲ که تو دیو بر خطائی، ناصرخسرو، همه پارسائی نه روزه است و زُهد نه اندر فزونی نماز و دعاست، ناصرخسرو، ای خواجه ریا ضد پارسائیست آنرا که ریا هست پارسا نیست، ناصرخسرو، درین شهر مردی مبارک دم است که در پارسائی چنوئی کم است، سعدی، ترک دنیا و شهوت است و هوس پارسائی، نه ترک جامه و بس، سعدی، - پارسائی کردن، تَزَهﱡد، (دهار)، - پارسائی نمودن، تعفﱡف، (دهار)، - پارسائی ورزیدن، عفاف، تعفﱡف، و برای ناپارسائی به ردیف آن رجوع شود
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
فرانسوی تلخیناب یکی از آلکالوئیدهای تریاک است این جسم بصورت سوزنهای طویلی متبلور میشود نارسئین در آب و الکل قابل حل است و بدون بو میباشد. مزه اش تلخ است. در حرارتهای بالاتر از 140 درجه و همچنین اسیدهای قوی تجزیه میگردد و بعلاوه در ترکیب با برخی اسیدها تولید ملح مینماید
فرانسوی تلخیناب یکی از آلکالوئیدهای تریاک است این جسم بصورت سوزنهای طویلی متبلور میشود نارسئین در آب و الکل قابل حل است و بدون بو میباشد. مزه اش تلخ است. در حرارتهای بالاتر از 140 درجه و همچنین اسیدهای قوی تجزیه میگردد و بعلاوه در ترکیب با برخی اسیدها تولید ملح مینماید