جدول جو
جدول جو

معنی نارسائی - جستجوی لغت در جدول جو

نارسائی
(رَ)
بی عقلی. (ناظم الاطباء).
- نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی.
، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن.
- نارسائی فکر، کوته فکری.
، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
لغت نامه دهخدا
نارسائی
بی عقلی، عدم کفایت و بلوغ عقلی
تصویری از نارسائی
تصویر نارسائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناروایی
تصویر ناروایی
روا نبودن، ناشایست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارسایی
تصویر نارسایی
کوتاهی، ناشایستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناراستی
تصویر ناراستی
کجی، دغلی، خیانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
کارگشایی، تهیه و تدارک اسباب کار
فرهنگ فارسی عمید
پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت، ورع، حصانت، حصن، (دهار)، پرهیزکاری، پاکدامنی، زهد، زهادت، دیانت، (دهار)، پاکی، عفت، عفاف، تعفّف، مقابل ناپارسائی:
نباید که باشی فراوان سخن
بروی کسان پارسائی مکن،
فردوسی،
شگفت است با قادری پارسائی،
فرخی،
خردورزی و خرسندی نمائی
که خرسندیست مهر پارسائی،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
زنان را ز هر خوبئی دسترس
فزونتر همان پارسائیست بس،
اسدی،
پارسائی را کم آزاریست جفت
شخص دین را آن شمال است این یمین،
ناصرخسرو،
گر سوی تو پارسائیست این
واﷲ که تو دیو بر خطائی،
ناصرخسرو،
همه پارسائی نه روزه است و زهد
نه اندر فزونی نماز و دعاست،
ناصرخسرو،
ای خواجه ریا ضد پارسائیست
آنرا که ریا هست پارسا نیست،
ناصرخسرو،
درین شهر مردی مبارک دم است
که در پارسائی چنوئی کم است،
سعدی،
ترک دنیا و شهوت است و هوس
پارسائی، نه ترک جامه و بس،
سعدی،
- پارسائی کردن، تزهﱡد، (دهار)،
- پارسائی نمودن، تعفﱡف، (دهار)،
- پارسائی ورزیدن، عفاف، تعفﱡف،
و برای ناپارسائی به ردیف آن رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
لغت نامه دهخدا
ناخرسندی اخنسندی در پهلوی رضایت نداشتن عدم رضایت. یا با نارضایی با عدم رضایت: ... (با نارضایی غیر جدی گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
نابرابر، مقابل مساوی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بحق خود اکتفا نکند و حق دیگری را بخواهد بگیرد، آنکه حرف حسابی نشنود و نگوید
فرهنگ لغت هوشیار
کجی اعوجاج، ناهمواری ناصافی، دروغ کذب، ناحقی بطلان، خیانت دغلی، دارای غش بودن عدم خلوص، نابسامانی بی تربیتی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه رها نتواند شد نجات نیافتنی مقابل رستنی. آنچه نتواند رویید نروییدنی مقابل رستنی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تلخیناب یکی از آلکالوئیدهای تریاک است این جسم بصورت سوزنهای طویلی متبلور میشود نارسئین در آب و الکل قابل حل است و بدون بو میباشد. مزه اش تلخ است. در حرارتهای بالاتر از 140 درجه و همچنین اسیدهای قوی تجزیه میگردد و بعلاوه در ترکیب با برخی اسیدها تولید ملح مینماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارواجی
تصویر نارواجی
کساد بی رونقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروانی
تصویر ناروانی
کساد، بی رواجی
فرهنگ لغت هوشیار
عدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
روا نبودن جایز نبودن، ناشایستگی عدم لیاقت، حرمت حرام بودن، بی رونقی کساد، روانشدن برنیامدن (حاجت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
چاره جویی، مشکل گشایی، آمادگی، حیله گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناراستی
تصویر ناراستی
کجی، ناهمواری، دروغ، ناحقی، خیانت، نابسامانی، بی ترتیبی، دارای غش بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارسازی
تصویر کارسازی
آکتیویشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارسازی
تصویر خارسازی
اهانت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نارستکی
تصویر نارستکی
غیرقانونی
فرهنگ واژه فارسی سره
عیب، کوتاهی، نقص
متضاد: کمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
Uneven
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Piousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پارسایی، صرفه جویی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
набожность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
desigual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Frömmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
nierówny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
побожність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نامساوی
تصویر نامساوی
неровный
دیکشنری فارسی به روسی