دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان: داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی. اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود. مسعودسعد. گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان. ازرقی. لب ساقی چو نوش نوش کند نقل از آن ناردانه بستانیم. خاقانی. سرخ سیبی دل از میان کنده به دلش ناردانه آکنده. نظامی. ساقی ز می شرابخانه پیش آر می چو ناردانه. نظامی. نار کز ناردانه گردد پر پخته لعل و نپخته باشد در. نظامی. آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه. سعدی. ، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. وحشی
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بود جاودانه نه رنج (فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه)، تا همیشه، برای مثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مِثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بُوَد جاودانه نه رنج (فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه)، تا همیشه، برای مِثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
دانۀ انار ترش، (برهان قاطع)، از: نار (انار) + دان (دانه)، (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، دانۀ انار، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)، حب الرمان، (مهذب الاسماء)، اناردان، اناردانه، ناردانه، ناردانک: رخانش چو گلنار و لب ناردان ز سیمین برش رسته دو ناروان، فردوسی، همان ارزن و پسته و ناردان بیارد یکی موبد کاردان، فردوسی، صد و شصت یاقوت چون ناردان پسندیدۀ مردم کاردان، فردوسی، بخندید و تابنده شد سی ستاره از آن خنده در نیمۀ ناردانی، فرخی، صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ مسمن و ... بر اشتران بار کرد، (اسکندرنامۀ خطی)، گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده دربها چون ناردان، ازرقی، یا فاخته که لب بلب بچه آورد از حلق ناردان مصفا برافکند، خاقانی، همه شب سرخ روی چون شفقم کز سرشک آب ناردان برخاست، خاقانی، گو درد دل قوی شوو گو تاب تب فزای زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه، خاقانی، چون آب ناردان بود اندر قدح اگر آمیخته به مشک بود آب ناردان، جوهری زرگر، هستش دلی شکافته چون نار در عنا روئی چو مغز نار و سرشکی چو ناردان، وطواط، شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید که قطره قطرۀ اشکم به ناردان ماند، سعدی، یا خود از گرد سماق و ناردان سر تا قدم جمله در لعل تر و یاقوت احمر گیرمش، بسحاق، ، دانه های خشک کردۀ نارهای جنگلی که در آش کنند، رجوع به ناردانگ شود، آتشدان، مجمر، منقل، (ناظم الاطباء)، منقل آتش و آتشدان را نیز گویند، (برهان قاطع)، مرکب است از عربی و فارسی یعنی آتشدان، (آنندراج) (انجمن آرا) : دانۀ نارش با من چو درآمد به سخن ناردان کرد دلم را ز غم آن دانۀ نار، ازرقی (از آنندراج)، ، لب سرخ خوبان چنانکه به یاقوت تشبیه کنند به دانۀ نار نیز نسبت دهند، چنانکه گفته اند: رخانش چو گلنار و لب ناردان ز سیمین برش رسته دو ناروان، حکیم ازرقی گفته: نارون کردار قد است آن بلب چون ناردان ناردان بارد سرشکم در فراق نارون، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، ، کنایه از اشک گلگون است، سرشک خونین: از این گلشن که خندان گشت چون نار که چشم از غم نگشتش ناردان بار، وحشی، رجوع به ناردان افشاندن شود، آب انار، رب انار، (ناظم الاطباء)
دانۀ انار ترش، (برهان قاطع)، از: نار (انار) + دان (دانه)، (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، دانۀ انار، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)، حب الرمان، (مهذب الاسماء)، اناردان، اناردانه، ناردانه، ناردانک: رخانش چو گلنار و لب ناردان ز سیمین برش رسته دو ناروان، فردوسی، همان ارزن و پسته و ناردان بیارد یکی موبد کاردان، فردوسی، صد و شصت یاقوت چون ناردان پسندیدۀ مردم کاردان، فردوسی، بخندید و تابنده شد سی ستاره از آن خنده در نیمۀ ناردانی، فرخی، صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ مسمن و ... بر اشتران بار کرد، (اسکندرنامۀ خطی)، گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود نیست لعل نابسوده دربها چون ناردان، ازرقی، یا فاخته که لب بلب بچه آورد از حلق ناردان مصفا برافکند، خاقانی، همه شب سرخ روی چون شفقم کز سرشک آب ناردان برخاست، خاقانی، گو درد دل قوی شوو گو تاب تب فزای زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه، خاقانی، چون آب ناردان بود اندر قدح اگر آمیخته به مشک بود آب ناردان، جوهری زرگر، هستش دلی شکافته چون نار در عنا روئی چو مغز نار و سرشکی چو ناردان، وطواط، شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید که قطره قطرۀ اشکم به ناردان ماند، سعدی، یا خود از گرد سماق و ناردان سر تا قدم جمله در لعل تر و یاقوت احمر گیرمش، بسحاق، ، دانه های خشک کردۀ نارهای جنگلی که در آش کنند، رجوع به ناردانگ شود، آتشدان، مجمر، منقل، (ناظم الاطباء)، منقل آتش و آتشدان را نیز گویند، (برهان قاطع)، مرکب است از عربی و فارسی یعنی آتشدان، (آنندراج) (انجمن آرا) : دانۀ نارش با من چو درآمد به سخن ناردان کرد دلم را ز غم آن دانۀ نار، ازرقی (از آنندراج)، ، لب سرخ خوبان چنانکه به یاقوت تشبیه کنند به دانۀ نار نیز نسبت دهند، چنانکه گفته اند: رخانش چو گلنار و لب ناردان ز سیمین برش رسته دو ناروان، حکیم ازرقی گفته: نارون کردار قد است آن بلب چون ناردان ناردان بارد سرشکم در فراق نارون، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، ، کنایه از اشک گلگون است، سرشک خونین: از این گلشن که خندان گشت چون نار که چشم از غم نگشتش ناردان بار، وحشی، رجوع به ناردان افشاندن شود، آب انار، رب انار، (ناظم الاطباء)
گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یک ساله است. ارتفاعش بین 1 تا 2 متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. برگهای این گیاه متقابل و دارای 5 تا 7 لوب عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز می باشد، گلهای نر شاهدانه به صورت مجتمع و به طور آویخته بر روی برگها خارج می شود در قسمت انتهایی آن قرار دارد. در هر گل نر 5 پرچم موجود است. گلهای ماده بدون دمگل مشخصی در بغل گوشوارک های شبیه برگ قرار گرفته اند میوه شاهدانه فندق سیاه یا قهوه یی رنگ است و محتوی یک دانه تقریبا بدون آلبومن است. منشا اصلی این گیاه آسیاست ولی امروزه در اکثر نقاط معتدل و گرم کشت می شود. از گونه های مختلف شاهدانه الیاف قابل استفاده در نساجی بدست میظید. از دانه شاهدانه نیز روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابونهای نرم و سوخت می رسد از نظر درمانی سر شاخه های گلدار یا میوه دار این گیاه مورد استفاده است. مخلوطی از برگهای کوبیده آن و شاخه گلدار وی که به هم فشرده است و به علت دارا بودن صمغ بهم چسبیده اند بنام بنگ به بازار عرضه می شود سابقا بنگ به مصرف تدخین می رسید ولی امروزه از آن مشروبات و داروهای مسکنی استفاده میکنند. از سرشاخه های این گیاه صمغ خاصی به صور می آید که به نام چرس موسوم است و به صور مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سر شاخه های گلدار بدون برگ به نام حشیش به بازار عرضه میشده و در مورد استفاده و تدخین قرار میگرفته است قنب شاهدانج شدانق قنب هندی شهدانق حشیشه الفقرا ورق الخیال جز اعظم. توضیح برخی کتب اشتباها کنف را مرادف با شاهدانه ذکر کرده اند در حالی که کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه بعلت داشتن الیاف قابل استفاده در نساجی است. یا شاهدانه چینی. یکی از گونه های شاهدانه است که مانند شاهدانه هندی مورد استفاده قرار میگیرد و تقریبا همه خواص آن را دارد. میوه اش به رنگ مایل به سبز و شامل غشایی با شبکه سفید رنگ است قنب نیل قنابوس نقل خواجه شن قنبرا قنبیرا قنابس. یا شاهدانه صحرائی. کنف. یا شاهدانه کانادایی. شاهدانه هندی. یا شاهدانه مصری. کنف. یا شاهدانه هندی. شاهدانه
گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یک ساله است. ارتفاعش بین 1 تا 2 متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. برگهای این گیاه متقابل و دارای 5 تا 7 لوب عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز می باشد، گلهای نر شاهدانه به صورت مجتمع و به طور آویخته بر روی برگها خارج می شود در قسمت انتهایی آن قرار دارد. در هر گل نر 5 پرچم موجود است. گلهای ماده بدون دمگل مشخصی در بغل گوشوارک های شبیه برگ قرار گرفته اند میوه شاهدانه فندق سیاه یا قهوه یی رنگ است و محتوی یک دانه تقریبا بدون آلبومن است. منشا اصلی این گیاه آسیاست ولی امروزه در اکثر نقاط معتدل و گرم کشت می شود. از گونه های مختلف شاهدانه الیاف قابل استفاده در نساجی بدست میظید. از دانه شاهدانه نیز روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابونهای نرم و سوخت می رسد از نظر درمانی سر شاخه های گلدار یا میوه دار این گیاه مورد استفاده است. مخلوطی از برگهای کوبیده آن و شاخه گلدار وی که به هم فشرده است و به علت دارا بودن صمغ بهم چسبیده اند بنام بنگ به بازار عرضه می شود سابقا بنگ به مصرف تدخین می رسید ولی امروزه از آن مشروبات و داروهای مسکنی استفاده میکنند. از سرشاخه های این گیاه صمغ خاصی به صور می آید که به نام چرس موسوم است و به صور مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سر شاخه های گلدار بدون برگ به نام حشیش به بازار عرضه میشده و در مورد استفاده و تدخین قرار میگرفته است قنب شاهدانج شدانق قنب هندی شهدانق حشیشه الفقرا ورق الخیال جز اعظم. توضیح برخی کتب اشتباها کنف را مرادف با شاهدانه ذکر کرده اند در حالی که کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه بعلت داشتن الیاف قابل استفاده در نساجی است. یا شاهدانه چینی. یکی از گونه های شاهدانه است که مانند شاهدانه هندی مورد استفاده قرار میگیرد و تقریبا همه خواص آن را دارد. میوه اش به رنگ مایل به سبز و شامل غشایی با شبکه سفید رنگ است قنب نیل قنابوس نقل خواجه شن قنبرا قنبیرا قنابس. یا شاهدانه صحرائی. کنف. یا شاهدانه کانادایی. شاهدانه هندی. یا شاهدانه مصری. کنف. یا شاهدانه هندی. شاهدانه
دانه انار: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. آنچ شیرین است آن شد نار دانگ وآنک پوسیده ست نبود غیر بانگ. (مثنوی)، دانه های انارجنگلی که درآش کنند
دانه انار: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. آنچ شیرین است آن شد نار دانگ وآنک پوسیده ست نبود غیر بانگ. (مثنوی)، دانه های انارجنگلی که درآش کنند