گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)
گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)
پرنده ای است خوش آواز مانند بلبل، جل، (برهان قاطع) (از شعوری)، ناروه، (حاشیۀ برهان قاطعدکتر معین) : نارو بنارون بر ساری بیاسمن بر قمری بنسترن بر برداشتند آوا، کسائی (از آنندراج)، بزند نارو بر سرو سهی سرو سهی بزند بلبل بر تارک گل قالوسی، منوچهری، پردۀ راست زند نارو بر شاخ چنار پردۀ باده زند قمری بر نارونا، منوچهری، صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر نارو راند همی مدح جریر و خثم، منوچهری، نالیدن نارو و نواهای سریچه ناطق کند آن مردۀ بی نطق و بیان را، سنائی (از آنندراج)، ، رشته ای را گویند که از اعضای مردم برمی آید و آن را به عربی عرق مدنی خوانند، (برهان)، و آن را به عربی عرق مدنی خوانند، (آنندراج)، رشته ای که از اعضای مردم برآید و به هندی نیز به همین نام معروف است، (رشیدی) (فرهنگ نظام)، بیماری است که آن را رشته هم می گویند و اکثراً در ناحیۀ قوزک پا پیدا می شود و آن کرمی است به شکل رشتۀ نازک نخ که به تدریج از بدن بیرون می آید و آن راچون نخ می پیچند تا بتمامی از بدن خارج شود اگر پاره شود بیمار می میرد، (از شعوری)، پیوک، (ناظم الاطباء) : تا رگ شرم بدرّیدم و نیرو کردم زده نیروی من از پای به بیرون نارو، سوزنی اسم سنبل الطیب است، (فرهنگ نظام از محیط اعظم)
پرنده ای است خوش آواز مانند بلبل، جَل، (برهان قاطع) (از شعوری)، ناروه، (حاشیۀ برهان قاطعدکتر معین) : نارو بنارون بر ساری بیاسمن بر قمری بنسترن بر برداشتند آوا، کسائی (از آنندراج)، بزند نارو بر سرو سهی سرو سهی بزند بلبل بر تارک گل قالوسی، منوچهری، پردۀ راست زند نارو بر شاخ چنار پردۀ باده زند قمری بر نارونا، منوچهری، صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر نارو راند همی مدح جریر و خثم، منوچهری، نالیدن نارو و نواهای سریچه ناطق کند آن مردۀ بی نطق و بیان را، سنائی (از آنندراج)، ، رشته ای را گویند که از اعضای مردم برمی آید و آن را به عربی عرق مدنی خوانند، (برهان)، و آن را به عربی عرق مدنی خوانند، (آنندراج)، رشته ای که از اعضای مردم برآید و به هندی نیز به همین نام معروف است، (رشیدی) (فرهنگ نظام)، بیماری است که آن را رشته هم می گویند و اکثراً در ناحیۀ قوزک پا پیدا می شود و آن کرمی است به شکل رشتۀ نازک نخ که به تدریج از بدن بیرون می آید و آن راچون نخ می پیچند تا بتمامی از بدن خارج شود اگر پاره شود بیمار می میرد، (از شعوری)، پیوک، (ناظم الاطباء) : تا رگ شرم بدرّیدم و نیرو کردم زده نیروی من از پای به بیرون نارو، سوزنی اسم سنبل الطیب است، (فرهنگ نظام از محیط اعظم)
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
تریاک و افیون را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، تریاک، افیون، کوکنار، (ناظم الاطباء)، افیون، (رشیدی)، کلمه نارکتین و مشتقات آن از این کلمه فارسی مأخوذ است، (یادداشت مؤلف)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: ’سراج گوید:نارخوک و نارکوک، تریاک و افیون و در جهانگیری به معنی گلنار’، نیز مؤلف گوید: نارکوک در اصل به اضافت است به معنی انار سرفه، چنانکه کوکنار گذشت، پس کوکنار قلب این باشد و اطلاق آن بر افیون مجاز بود اگر به ثبوت رسد و نارخوک به خاء بدل آن است، در نسخۀ جهانگیری که نزد من است نارخو بدون کاف آخر نوشته و سروری هم بدون کاف ضبط کرده، (از فرهنگ نظام)، خشخاش، غوزۀ خشخاش، کوکنار، (یادداشت مؤلف)
تریاک و افیون را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، تریاک، افیون، کوکنار، (ناظم الاطباء)، افیون، (رشیدی)، کلمه نارکتین و مشتقات آن از این کلمه فارسی مأخوذ است، (یادداشت مؤلف)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: ’سراج گوید:نارخوک و نارکوک، تریاک و افیون و در جهانگیری به معنی گلنار’، نیز مؤلف گوید: نارکوک در اصل به اضافت است به معنی انار سرفه، چنانکه کوکنار گذشت، پس کوکنار قلب این باشد و اطلاق آن بر افیون مجاز بود اگر به ثبوت رسد و نارخوک به خاء بدل آن است، در نسخۀ جهانگیری که نزد من است نارخو بدون کاف آخر نوشته و سروری هم بدون کاف ضبط کرده، (از فرهنگ نظام)، خشخاش، غوزۀ خشخاش، کوکنار، (یادداشت مؤلف)