جدول جو
جدول جو

معنی ناخواندنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخواندنی
(خوا / خا دَ)
که قابل خواندن نیست. که خواندن را نشاید. که نبایدش خواند. مقابل خواندنی. رجوع به خواندنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخوانده
تصویر ناخوانده
کسی که بی دعوت به مهمانی برود، خوانده نشده، طفیلی، کسی که درس نخوانده باشد، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ خوا / خا دَ)
قابل خواندن. قابل خطابه و کنفرانس، قوت پرتاب تیریا گلوله یا فشنگ یا تفنگ و موشک و امثال آن، مقابل باخت. غلبه کردن بر حریف در قمار. فوز. غلبه بر حریف چنانکه در شطرنج و نرد:
در نرد سخات برد من بسیار است.
احمد جامجی (یادداشت مؤلف).
مبتلی چون دید تأویلات رنج
برد بیند کی شود او مات رنج.
مولوی.
- برد با کسی بودن، منتفع شدن وی نه حریف او. (یادداشت مؤلف).
- برد و مات، برد و باخت. بردن و مات شدن: آخر این باخت... از بهر برد و مات را بود. (کتاب المعارف).
- ، یک قسم بازی شطرنج که مهرۀ حریف همه کشته شوند فقط شاه بماند و این بمنزلۀ نصف مات است. (آنندراج) (غیاث اللغات از لطائف).
، چیستان و لغز. (برهان) (آنندراج). احجیه. (برهان). پرد. پردک. رجوع به لغز شود. تحاجی، بر یکدیگر برد بردادن. محاجاه، برد برکسی دادن. تداعی، برد بردادن با یکدیگر. مداعات، برد بر کسی دادن. (مجمل اللغه). رجوع به بردکی و بردک ورجوع به احجیه شود، بال ملخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا دَ)
که لایق خواندن نیست. که مطالعه و قرائت را نشاید، که لایق خواندن و دعوت کردن نیست
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
نارهانیدنی. مقابل رهاندنی. رجوع به رهاندنی و نارهانیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
که نمی خوابد. که خوابیدنی نیست. که آرامش و سکون نمی پذیرد، که تمام شدنی نیست
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
که قابل خواستن نیست. که طلب کردن را نشاید. که نباید تقاضا و طلب کرد. که نباید خواست
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
زهد. (منتهی الارب). کراهت. نفرت. (یادداشت مؤلف). بی رغبت شدن. نخواستن. عمل ناخواهان
لغت نامه دهخدا
(اُ پَ/پِ کَ دَ)
مدح کردن:
از آن پس ثنا خواند بر شهریار
چنان چون بود درخور نامدار.
فردوسی.
همانکه آنش ثنا خواند اینش لعنت کرد
بسوی آن حجری بود و سوی این گهری.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناخواندن
تصویر ثناخواندن
مدح کدرن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
غير مرغوبٍ فيه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
Inconvenient
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
incommode
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
unbequem
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
inconveniente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
inconveniente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
niewygodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
неудобный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
незручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
ongemakkelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
غیر آرام دہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
ไม่สะดวก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
tidak nyaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
לא נעים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
不便な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
不方便的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
isiyofaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی سوادی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
rahatsız edici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
অস্বস্তিকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
असुविधाजनक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
scomodo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناخواستنی
تصویر ناخواستنی
불편한
دیکشنری فارسی به کره ای