جدول جو
جدول جو

معنی ناخواری - جستجوی لغت در جدول جو

ناخواری
(خوا / خا)
صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
ناخواری
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
تصویری از ناخواری
تصویر ناخواری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
بی زوری، ضعف، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخواست
تصویر ناخواست
ناخواسته
به ناخواست: بی قصد، بدون اراده، خلاف میل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادخواری
تصویر شادخواری
شادی، خوش گذرانی، باده گساری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناباوری
تصویر ناباوری
بی اعتقادی، بی اعتمادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازواری
تصویر سازواری
سازوار بودن، سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخوانا
تصویر ناخوانا
خطی که به آسانی خوانده نشود، بی سواد، امّی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
ناگوار بودن. ناگوار شدن. دژگواری. وخامت، نامطبوعی. تحمل ناپذیری. تلخی:
با کمال ناگواری ها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشۀ فردای من.
صائب.
، امتلاء. سنگینی معده. تخمه، بدهضمی.
- ناگواری طعام، برده. کظه. عسیرالهضم بودن آن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ)
خواهر پدری. خواهر مادری. خواهر ابی تنها. خواهر امی تنها
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناروانی
تصویر ناروانی
کساد، بی رواجی
فرهنگ لغت هوشیار
روا نبودن جایز نبودن، ناشایستگی عدم لیاقت، حرمت حرام بودن، بی رونقی کساد، روانشدن برنیامدن (حاجت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواست
تصویر ناخواست
طلب نشده، بلا اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورانی
تصویر ناخورانی
نخوردن: (رستگاری تو در چهار چیزاست: ناخورانی و بی خوابی و تنهایی و خاموشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا واردی
تصویر نا واردی
کار ندانی نا آشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن لاشه، خوردن مال مردم بجبر و حیله، از طریق نامشروع زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمخواری
تصویر غمخواری
دوستی حقیقی و شفقت و شرکت در غم و اندوه، دلسوزی و مهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارواجی
تصویر نارواجی
کساد بی رونقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابکاری
تصویر نابکاری
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
بی قوتی بی زوری ضعف، رنجوری بیماری، ضعف و بی حالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوانا
تصویر ناخوانا
بیسواد، امی، عامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناخوانی
تصویر ثناخوانی
عمل ثناخوان: مدح ستایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازواری
تصویر سازواری
سازگاری الفت موافقت، موافقت با مزاج ملایمت طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهواری
تصویر راهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشخواری
تصویر دشخواری
سختی دشواری صعوبت، خطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوار
تصویر ناخوار
مشکل، دشوار، ناهموار، غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواهری
تصویر ناخواهری
خواهرپدری، خواهرمادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباوری
تصویر ناباوری
عدم قبول و اعتماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباوری
تصویر ناباوری
بی اعتقادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناتوانی
تصویر ناتوانی
عجز، ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
یکباره، ناگهانی بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی