هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء) ، بی مزه. بی نمک. که موافق طبع نباشد. نادلچسب. که پسند خاطر نیفتد: با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. سوزنی. ، ناگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود: صد اقداح نوشین لطفش نیرزد به یک جرعۀ زهرناخوشگوارش. لطف اﷲ نیشابوری
هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء) ، بی مزه. بی نمک. که موافق طبع نباشد. نادلچسب. که پسند خاطر نیفتد: با ملاحت کنده بودی نام کردندت ملیح هم بر آن نامی اگر بی ملحی و ناخوشگوار. سوزنی. ، ناگوار. مقابل خوشگوار. رجوع به خوشگوار شود: صد اقداح نوشین لطفش نیرزد به یک جرعۀ زهرناخوشگوارش. لطف اﷲ نیشابوری
ناهوشیار. بی خرد. کم عقل: ز تخمی که کشتی در این روزگار ترا داد ای ناهشیوار بار. فردوسی. تو او را به دل ناهشیوار خوان وگر ارجمندی شود خوار دان. فردوسی. رجوع به ناهوشیار شود
ناهوشیار. بی خرد. کم عقل: ز تخمی که کشتی در این روزگار ترا داد ای ناهشیوار بار. فردوسی. تو او را به دل ناهشیوار خوان وگر ارجمندی شود خوار دان. فردوسی. رجوع به ناهوشیار شود