جدول جو
جدول جو

معنی ناهشیوار

ناهشیوار
ناهوشیار، ناهشیار، غافل، بی خبر
تصویری از ناهشیوار
تصویر ناهشیوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناهشیوار

ناهشیوار

ناهشیوار
ناهوشیار. بی خرد. کم عقل:
ز تخمی که کشتی در این روزگار
ترا داد ای ناهشیوار بار.
فردوسی.
تو او را به دل ناهشیوار خوان
وگر ارجمندی شود خوار دان.
فردوسی.
رجوع به ناهوشیار شود
لغت نامه دهخدا

ناهشیواری

ناهشیواری
ناهشیاری. ناهوشیاری. رجوع به ناهوشیاری شود
لغت نامه دهخدا

ناهشیار

ناهشیار
مغفل. ناهوشیار. غافل. بی خبر:
کان تبنگو کاندر او دینار بود
آن ستد زایدر که ناهشیار بود.
رودکی.
، مصروع. صرع زده:
ز سودا و ز صفرا و تپیدن
بسان مرد ناهشیار بودم.
سیدحسن غزنوی.
ناهوشیار. رجوع به ناهوشیار شود
لغت نامه دهخدا