جدول جو
جدول جو

معنی ناخردمند - جستجوی لغت در جدول جو

ناخردمند
(خِ / خَ رَ مَ)
نادان. بی عقل. (ناظم الاطباء). سفیه. بی معرفت. احمق. ابله. غیرعاقل. که خردمند نیست:
اگر بر من این اژدهای بزرگ
که خواند ورا ناخردمند گرگ.
فردوسی.
جوان و پیر که در بند مال و فرزندند
نه عاقلند که طفلان ناخردمندند.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
ناخردمند
نادان بی عقل: اگربرمن این اژدهای بزرگ که خواند و را نا خردمند گرگ... (شا) مقابل خردمند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناسودمند
تصویر ناسودمند
بی فایده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابودمند
تصویر نابودمند
مفلس، فقیر، بی چیز، بی برگ و نوا، برای مثال تو کوتاه دستی و نابودمند / مزن دست بر شاخ سرو بلند (خواجو - لغتنامه - نابودمند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخرسند
تصویر ناخرسند
ناراضی، آنکه قانع نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ سَ)
غیرقانع. ناراضی. ناخشنود. که خرسند نیست. که قناعت ندارد. مقابل خرسند. رجوع به خرسند شود:
آنکه بسیار یافت ناخشنود
و آنکه اندک ربود ناخرسند.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی فایده. بیهوده. بی حاصل. بی سود. بی اثر:
بدان دشت چه گرگ و چه گوسفند
چو باشند بیکار و ناسودمند.
فردوسی.
که گستهم و بندوی را کرده بند
به زندان کشیدند ناسودمند.
فردوسی.
که ازبهر من دل نداری نژند
نکوشی به فریاد ناسودمند.
نظامی.
- سخن (گفتار) ناسودمند:
کزو برتن من نیاید گزند
نگردد بگفتار ناسودمند.
فردوسی.
شنیدم سخن های ناسودمند
دلم نیست ترسان ز بیم گزند.
فردوسی.
زمانی فرود آی و بگشای بند
چه گوئی سخنهای ناسودمند.
فردوسی.
کرا در خرد رای باشد بلند
نگوید سخنهای ناسودمند.
نظامی.
، زیان بخش. موذی. آزاررساننده:
بپرهیز ازآن مرد ناسودمند
که خیزد از او درد و رنج و گزند.
فردوسی.
وگر زین بپیچی گزند آیدت
همه کار ناسودمند آیدت.
فردوسی.
که اندر جهان چیست ناسودمند
که آرد بدین پادشاهی گزند.
فردوسی.
، پرزیان. پرآسیب. خطرناک:
بدو گفت بهرام کاین گوسفند
که آرد بدین جای ناسودمند.
فردوسی.
نترسد ز کردار چرخ بلند
شود زندگانیش ناسودمند.
فردوسی.
که آمد ز برگ درخت بلند
خروشی پر از هول و ناسودمند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
زمین بائر. ناآباد. متروک. ویرانه:
وگر نابرومند جائی بود
وگر ملک بی پر و پائی بود.
که ناکشته باشد به گرد جهان
زمین فرومایگان و مهان.
فردوسی.
وگر نابرومند راهی بود
وگر بر زمین گورگاهی بود.
فردوسی.
، مقابل برومند. رجوع به برومند شود:
بسان میوه دار نابرومند
امید ما و تقصیر تو تا چند؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صاحب پریشانی و افلاس. مفلس. پریشان. فقیر. بی برگ و نوا. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از مفلس و فقیر. (انجمن آرا). مفلس. بینوا. (شعوری). بی چیز. تهیدست. کوتاه دست:
تو کوتاه دستی و نابودمند
مزن دست بر شاخ سرو بلند.
(همای و همایون)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ رَ مَ)
بی خردی. سفه. سفاهت. بی عقلی. نادانی. احمقی:
همه چیزها را پسندد خرد
مگر ناخردمندی و خوی بد.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
فرهنگ لغت هوشیار
زمین بایرویرانه: وگرنابرومندجایی بود و گرملک بی پروپایی بود... (شا)، درختی که میوه ندهد: بسان میوه دار نا برومند امید ماو تقصیر تو تا چند ک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسودمند
تصویر ناسودمند
بی فایده، بیحاصل، بیسود، بی اثر
فرهنگ لغت هوشیار
مفلس بی برگ و نوا تهی دست: توکوتاه دستی و نابودمند مزن دست برشاخ سروبلند. (همای وهماویون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخرسند
تصویر ناخرسند
غیرقانع، ناراضی، ناخشنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخردمندی
تصویر ناخردمندی
نادانی بی عقلی مقابل خردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
((خِ رَ مَ))
عاقل، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
ناخشنود، ناراضی، نادلخوش، ناشاد، ناشادمان
متضاد: خرسند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی ثمر، بی حاصل، بی فایده، بیهوده، زیان بخش، پوچ، لاطائل، مهمل
متضاد: سودمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
Wise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
weise
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
mądry
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
明智的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sábio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
saggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sabio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
wijs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
ฉลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
bijaksana
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
बुद्धिमान
دیکشنری فارسی به هندی