- ناجوانمرد
- ناکس، پست فطرت، خسیس، بخیل، فرومایه
معنی ناجوانمرد - جستجوی لغت در جدول جو
- ناجوانمرد
- نانجیب، رذل، بداصل
- ناجوانمرد ((جَ مَ))
- فاقد خصلت های نیک و پسندیده، مقابل جوانمرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل ناجوانمرد: (بی اجازت در آمدن در خانه جوانمردان ناجوانمردیست. {مقابل جوانمردی
کنایه از کریم و سخی، و بخشنده
شخص بخشنده، بزرگوار و صاحب همت و فتوت
از روی ناجوانمردی، به روش ناجوانمردان