- ناتوانا
ضعیف، عاجز، درمانده
معنی ناتوانا - جستجوی لغت در جدول جو
- ناتوانا (تَ)
ناتوان. عاجز. ضعیف. درمانده. مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود:
ز سرگین خر عیسی ببندم
رعاف جاثلیق ناتوانا.
خاقانی.
جهان آفرین ایزد کارساز
توانا کن و ناتوانانواز.
نظامی
ز سرگین خر عیسی ببندم
رعاف جاثلیق ناتوانا.
خاقانی.
جهان آفرین ایزد کارساز
توانا کن و ناتوانانواز.
نظامی
- ناتوانا
بی قدرت عاجز ضعیف مقابل توانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجزی ضعیفی عدم قدرت مقابل توانایی: چنان ضعیف ببودم بزیر بار فراق که نیست طاقت آهم زناتوانایی. (نزاری قهستانی)
