- نابینا
- کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
معنی نابینا - جستجوی لغت در جدول جو
- نابینا
- اعمی، کور، مقابل بینا
- نابینا
- کور، مقابل بینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوری، غیر فعال بودن عضو بینایی
کوری: کان نابینایی از راه اوفتاد وین دوچشمش بود و در چاه اوفتاد. (گلستان) مقابل بینایی
غایب، مخفی
یونانی تازی گشته (صمغ حاصل از اقسام کاج ها) رشینه: زمج صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
هیئت دولت، هیئت وزیران
ضایع و تباه شده، بینوا
زشت، ناپسند، ناشایسته، نالایق
آنچه آشکار نباشد، چیزی که به چشم دیده نشود، ناپدید، پنهان
هیئت وزیران، مجموع وزیران، دولت
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
آنکه دانانیست بی علم بی معرفت جاهل مقابل دانا
بدگل، نادرستکار دغا کار آنکه خوش صورت نباشدبدگل: (پیر رعنا بتر از جوان نارعنا)، ناپرهیزگار فاسق و فاجر (دشنامی است زن را و آن در افسانه های عامیانه مانند حسین کرد مستعمل است)
زشت، بدشکل، قبیح
ناگهان بغته فجاه
آنچه بویانیست ظنچه بوی ندارد، آنکه فاقدحس شامه است ویا حس شامه او ضعیف است مقابل بویا
ضایع شده، بینوا
غایب، نامرئی، نامشهود