نابینایی نابینایی کوری: کان نابینایی از راه اوفتاد وین دوچشمش بود و در چاه اوفتاد. (گلستان) مقابل بینایی فرهنگ لغت هوشیار
نابینائی نابینائی کوری. عمیاء. ضراره. (دهار) : کان به نابینائی از راه اوفتاد وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد. (گلستان) لغت نامه دهخدا
نابویایی نابویایی بوی نداشتن، فقدان یاضعف حس شامه: (هرکه از مادر (بی حاسه شنوایی) زاید سخن نتواند آموخت و نتواند گفت ولال بماند و از نابینایی و نابویایی این نقصان نباشد) فرهنگ لغت هوشیار
نازیبایی نازیبایی بدشکلی زشتی، ناشایستگی عدم لیاقت، نامستحسن بودن ناپسندیدگی، عدم تناسب نابجا بودن، بی زینتی فرهنگ لغت هوشیار
ناپیدایی ناپیدایی نامرئی بودن خفاء: (نه من گفتم شمارا که من دانم خدای ناپیداییهای آسمان و زمین، {غیبت مقابل پیدایی فرهنگ لغت هوشیار