جدول جو
جدول جو

معنی نابنوائی - جستجوی لغت در جدول جو

نابنوائی
(بِ نَ)
صفت نابنوا. رجوع به نابنوا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع و تباه شده، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشنوایی
تصویر ناشنوایی
کری، ناکارایی اندام شنوایی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ)
عمل نغزنوا. رجوع به نغزنوا شود.
-نغزنوائی کردن:
آن لعل لعاب از دهن گاو فروریز
تا مرغ صراحی کندت نغزنوائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نانوائی، خبازی، نان پختن، نان فروشی، (ناظم الاطباء)،
دکان نانبائی، دکان نان ساختن و فروختن، جای نان فروشی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
عدم امکان. عدم وجود. (ناظم الاطباء). رجوع به ناشو و ناشوا شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام جاثلیق نصیبین بزمان پیروز پادشاه ساسانی: پیروز بلاشک نه روحانیون لجوج و سوداوی عیسوی را دوست میداشت و نه دیانت آنها را محترم میشمرد لکن میدید که از اصول نسطوری استفادۀ سیاسی بسیار میتوان برد زیرا عیسویان ایرانی را از هم کیشان آنها که در آن سوی سرحد غربی ایران بودند دور میکرد. وقتی امپراطور زنون سیاستی در پیش گرفت که مذهب یعقوبی را در زیر پردۀ بیطرفی پنهان مینمود یعنی وانمود کرد که از دو مذهب فوق هیچیک را تقویت نخواهد کرد، برصوما که درین وقت مطران نصیبین و مفتش افواج سرحدی شده بود به اتفاق چند نفر از مطرانهای دیگر انجمنی در نصیبین تشکیل دادند. درین انجمن چنین تصمیم گرفته شد که جاثلیق موسوم به بابوائی را خلع کنند چه عدم کفایت او مشهور خاص وعام بود. بابوائی در عوض برصوما و پیروان او را تکفیر کرد. مجادله شدت یافت و عاقبت بابوائی محبوس شد واو را به انگشت بنصر آویزان کردند و آنقدر تازیانه زدند تا مرد. بین برصوما و رفیق او آگاس (خفه کننده پشیز) هم که پس از بابوائی بمقام جاثلیق رسید توافق کاملی وجود نداشت. برصوما به بهانه های گوناگون از حضور در مجمعی که آگاس میخواست در سلوکیه منعقد کند عذرآورد. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 طهران ص 315)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
شغل و کار و پیشه. (ناظم الاطباء). شغل. (منتهی الارب). ناپروا بودن. صفت ناپروا
لغت نامه دهخدا
نداشتن حس بویائی. نداشتن شامه. ضعف حس شامه: هر که از مادر (بی حاسۀ شنوائی زاید، سخن نتواند آموخت و نتواند گفت و لال بماند و از نابینائی و نابویائی این نقصان نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
کوری. عمیاء. ضراره. (دهار) :
کان به نابینائی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
ضرورت نداشتن. (حاشیۀ درۀ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (درۀ نادره چ جعفر شهیدی ص 704)
لغت نامه دهخدا
(نانْ)
نانوایی. رجوع به نانوایی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ)
کری. (ناظم الاطباء). کر بودن. شنوا نبودن، بی میلی به شنیدن. (ناظم الاطباء). مایل بشنیدن نبودن. نپذیرفتن. قبول نکردن. اطاعت نکردن
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
هر چیزی را گویند که ضایع شده باشد و به کار نیاید. (برهان). که به هیچ کار نیاید. (ناظم الاطباء). ضایع. تباه:
کار مدد و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوائی.
منوچهری.
، نابه نوا. نه به نوا. بی نوا. بینوا:
زر بکف آرم برای دعوت تازان
زآنکه در ایام عید نابنوایم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابنوایی
تصویر نابنوایی
تباهی فساد، بی نوایی تهی دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانوایی
تصویر نانوایی
شغل وعمل نانواخبازی، محل پخت وفروش نان خبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع شده، بینوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
((بِ نَ))
آن چه که ضایع شده و به کار نیاید، تباه، بی نوا، تهیدست
فرهنگ فارسی معین
خبازی، نان فروشی، نانواخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد