جدول جو
جدول جو

معنی نابسنده - جستجوی لغت در جدول جو

نابسنده
(بَ سَ دَ / دِ)
غیرکافی. که بسنده و کافی نیست
لغت نامه دهخدا
نابسنده
ناکافی غیرمکفی
تصویری از نابسنده
تصویر نابسنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
کسی که کتاب، مقاله یا داستان می نویسد، دبیر، باسواد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناسنده
تصویر شناسنده
آگاه، دانا، عارف، آنکه کسی یا چیزی را می شناسد
فرهنگ فارسی عمید
(غَ دَ / دِ)
نابساخته. نابسیجیده. ناآماده. ناساخته. نامرتب. مشوش. آشفته:
نشاید درون نابسغده شدن
نباید که نتوانش باز آمدن.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ / دِ)
ناسفته. سوراخ نشده. نابسود:
سخن گفت ناگفته چون گوهر است
کجا نابسوده به بند اندر است.
فردوسی.
ور گهر تاج نابسوده شد از بحر
بحر گهرزای تاجدار بماناد.
خاقانی.
، نو. غیرمستعمل. مقابل کهنه:
بیامد ابر تخت شاهی نشست
یکی جامۀ نابسوده به دست.
فردوسی.
، نتراشیده. نسائیده. که تراش نخورده باشد:
چشمم به وی افتاد و برنهادم
دل بر گهری سرخ نابسوده.
خسروانی.
برو بافته شفشۀ سیم و زر
بشفشه درون نابسوده گهر.
فردوسی.
دگر که نام نکو یافته ست و نام نکو
نکوتر از گهر نابسوده صد خروار.
فرخی.
بودند دو لعل نابسوده
در درج وفا بمهر بوده.
نظامی.
، لمس نشده. دست نخورده. بکر:
یکی سرو بد نابسوده سرش
چو با شاخ شدرستم آمد برش.
فردوسی.
تو گنجی سر بمهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه ندهد، آنکه در ادای حق دنگی خود سستی ورزد، لئیم بخیل ممسک مقابل دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
کسی که سواد نوشتن دارد، آنکه نوشتن تواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآسغده
تصویر ناآسغده
ناآماده غیرمهیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآسوده
تصویر ناآسوده
استراحت نیافته، فراغت نیافته مقابل آسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابخشنده
تصویر نابخشنده
کسی که ازبخشش خود داری کند ممسک بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپسندی
تصویر ناپسندی
عدم مطبوعیت، عدم قبول
فرهنگ لغت هوشیار
لمس نکرده: شکل وی ناپسوده دست صبا شبه وی ناسپرده پای دبور. (کلیله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابریده
تصویر نابریده
نبریده: (و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد دویست هزاردرم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
واصل نشده، نیامده، نرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناسنده
تصویر شناسنده
آن که چیزی یا کسی را بشناسد آگاه مطلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنابنده
تصویر تنابنده
حقیر ترین بنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابسغده
تصویر نابسغده
نابساخته ناآماده، مشوش آشفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابسوده
تصویر نابسوده
سوراخ نشده، نابسود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابسوده
تصویر نابسوده
((بِ دِ))
ناسفته، سوراخ نشده، دست نخورده، نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
((ر دَ))
ناقص، خام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
((نِ سَ دِ))
آن که می نویسد، کاتب، منشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
کاتب، مؤلف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپسندی
تصویر ناپسندی
کراهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
Author, Writer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
autor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
autor, escritor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
autor, escritor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
autor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
autor, pisarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
автор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
автор , писатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
автор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نویسنده
تصویر نویسنده
автор , письменник
دیکشنری فارسی به اوکراینی