جدول جو
جدول جو

معنی نائن - جستجوی لغت در جدول جو

نائن
(ءِ)
ضبط دیگری است از نائین. رجوع به نائین شود: (به سال 744) ملک اشرف خواست که نائن را که از توابع یزد است غارت کند، (امیر مبارزالدین محمد) شاه مظفر و شاه سلطان را جهت دفع ایشان به نائن فرستاد. ایشان را در راه خبر آمد که بیست هزار مرد ملک اشرف گرد قصبۀ نائن برآمده اند. (تاریخ گزیده ص 638). امیر مبارزالدین محمد از کرمان متوجه یزد شد و چون شنید که ملک اشرف قصد غارت نائن دارد شاه مظفر و شاه سلطان خواهرزادۀ خود را مأمور حفظ نائن کرد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 82)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صائن
تصویر صائن
(پسرانه)
محافظ، نگاه دارنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دائن
تصویر دائن
وام دهنده، وام خواه، بستانکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کائن
تصویر کائن
موجود، حادث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خائن
تصویر خائن
خیانت کننده، خیانت کار، دغل و نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخن
تصویر ناخن
استخوان نازک روی سرانگشت دست و پا
ناخن به دندان ماندن: کنایه از انگشت به دهان ماندن، از فرط حیرت انگشت به دهان گرفتن، برای مثال بدیشان از غنیمت داد چندان / که خلقی ماند از آن ناخن به دندان (نزاری - لغت نامه - ناخن به دندان ماندن)
ناخن زدن: چیزی را با ناخن خراشیدن، کنایه از دو به هم زنی
ناخن کشیدن: چیزی را با ناخن خراشیدن، کنایه از دو به هم زنی، ناخن زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بائن
تصویر بائن
آشکار، هویدا، واضح، ظاهر، جداشونده
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حنین که اسمی است جمادی الاولی و الاّخره را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
ضنائن اﷲ، خاصان خلق او. و فی الحدیث: ان ﷲ تعالی ضنائن من خلقه یحییهم فی عافیه و یمیتهم فی عافیه. (منتهی الارب). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضنائن عبارتست از مخصوصان بارگاه حق عزّاسمه و آنان کسانی هستند که او - تقدست اسمائه - از آشکار ساختن و در شمار سایر مردم آوردن آنها خودداری فرماید، برای آنکه قرب و منزلت آنها نزد باری تعالی بسیار است و از نفائس آفرینش محسوبند، چنانکه پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرموده که: ان للّه ضنائن من خلقه البسهم النور الساطع یحییهم فی عافیه و یمیتهم فی عافیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. و رجوع به تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
جمع واژۀ کنّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نائح
تصویر نائح
نوحه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائم
تصویر نائم
خفته، خوابیده، آرامیده، خسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائل
تصویر نائل
یابنده، رسیده، دریافته، موفق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائر
تصویر نائر
نایر در فارسی رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخن
تصویر ناخن
استخوانی نازک روی سرانگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائب
تصویر نائب
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائی
تصویر نائی
نیائی، نخواهد آمد، نمیائی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائن
تصویر کائن
باشنده باشنده موجود حادث، جمع کاینین: (بدانکه هر چه مقدر است واقع و کاین خواهد بود اضطراب و جزع مفید نباشد) (آثار الوزراء عقیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنائن
تصویر ضنائن
به گونه رمن بر جستگان بر کشیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائن
تصویر عائن
چشم کننده، آب روان، نگرنده بیننده باچشم خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائن
تصویر صائن
نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائن
تصویر دائن
قرض دهنده، وام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائن
تصویر خائن
خیانت کار، دغلباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائن
تصویر حائن
گول، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائن
تصویر بائن
جدا شونده، آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ یا خَ))
ماده شاخی که انتهای فوقانی انگشتان دست وپای انسان و بعضی از جانوران را می پوشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خائن
تصویر خائن
دشمن یار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خائن
تصویر خائن
Traitor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دائن
تصویر دائن
Creditor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خائن
تصویر خائن
предатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دائن
تصویر دائن
кредитор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خائن
تصویر خائن
Verräter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دائن
تصویر دائن
Gläubiger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خائن
تصویر خائن
зрадник
دیکشنری فارسی به اوکراینی