جدول جو
جدول جو

معنی نائبان - جستجوی لغت در جدول جو

نائبان
(ءِ)
رجوع به نایبان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغبان
تصویر باغبان
(پسرانه)
باغبان (نگارش کردی: باخهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازبان
تصویر بازبان
(پسرانه)
کسی که باز را برای شکار تربیت می کند (نگارش کردی: بازهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالبان
تصویر بالبان
(پسرانه)
نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
افسر نیروی دریایی، نظیر ستوان در نیروی زمینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازبان
تصویر بازبان
بازدار، کسی که بازهای شکاری را رام و تربیت می کرد، بازیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژبان
تصویر باژبان
مامور وصول باج و خراج، باج دار، باژدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساربان
تصویر ساربان
نگهبان شتر، شتربان، اشتربان، شتردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازبان
تصویر رازبان
رازدار، راز نگه دار، صاحب راز، کسی که در دربار عرایض و مطالب مردم را به عرض پادشاه می رسانید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهبان
تصویر راهبان
نگه دارندۀ راه، نگهبان راه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
رجوع به ایبان شود
لغت نامه دهخدا
ملاح، کشتی بان:
بدان ناوبان گفت فیروزشاه
که کشتی برافکن هم اکنون به راه،
فردوسی،
، ستوان نیروی دریائی، (لغات فرهنگستان)، یکی از درجات نیروی دریائی مطابق ستوان در ارتش
لغت نامه دهخدا
نگهبان غار، چرا که نای به معنی غار آمده است، (آنندراج)، نوازندۀ نای، کبوتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
روز و شب. (منتهی الارب). دائبین. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
جمع واژۀ نائبه. رجوع به نائبه شود:
تو مرفه عیش و بدخواهان تو
یافته از نائبات عصر عصر.
سوزنی.
او نائب خداست به رزق من
یارب ز نائبات نگهدارش.
خاقانی.
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاهداشته از نائبات لیل و نهار.
سعدی.
گریز نیست کسی را زحادثات قضا
خلاص نیست تنی را ز نائبات قدر.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
دوکوه خرد است در بلاد بنی جعفر بن کلاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع غائب، غایبین در فارسی نبودگان اوناکان جمع غایب. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مقابل حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
کشتی بان ملاح، ستوان نیروی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائبات
تصویر نائبات
جمع نایبه (نائبه) حوادث مصایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعبان
تصویر شاعبان
دوش ها هردودوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکبان
تصویر تاکبان
نگهدارنده و محافظ تاک، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصبان
تصویر انصبان
برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساربان
تصویر ساربان
محافظت کننده و نگاه دارنده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی باشد مانند چتر که بر سر بزرگان میداشتند تا مانع تابش آفتاب گردد، خیمه و چادری که سه چهار لای بر روی هم دوخته باشند شامیانه. یا سایبان اخضر. آسمان. یا سایبان سیمابی. صبح صادق. یا سایبان ظلمانی. صبح کاذب، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهبان
تصویر راهبان
محافظ و نگاهبان راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازبان
تصویر رازبان
راز دار، کسی که عرایض حاجتمندان را بعرض شاه و امیر میرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای است که بر تیر کشتی می بندند، خیمه کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائبان
تصویر دائبان
شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغبان
تصویر باغبان
کسی که نگاهدارنده باغ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژبان
تصویر باژبان
ماء مور وصول باج خراج ستان محصل مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبان
تصویر ناوبان
کشتی بان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نائبات
تصویر نائبات
((ئِ))
جمع نائبه، پیش آمدها، بلایا، حادثه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
جاشو، کشتیبان، ملاح، ملوان، ناخدا، ناوخدا، ناوران
فرهنگ واژه مترادف متضاد