جدول جو
جدول جو

معنی نائبات

نائبات((ئِ))
جمع نائبه، پیش آمدها، بلایا، حادثه ها
تصویری از نائبات
تصویر نائبات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نائبات

نائبات

نائبات
جَمعِ واژۀ نائبه. رجوع به نائبه شود:
تو مرفه عیش و بدخواهان تو
یافته از نائبات عصر عصر.
سوزنی.
او نائب خداست به رزق من
یارب ز نائبات نگهدارش.
خاقانی.
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاهداشته از نائبات لیل و نهار.
سعدی.
گریز نیست کسی را زحادثات قضا
خلاص نیست تنی را ز نائبات قدر.
قاآنی
لغت نامه دهخدا

نائرات

نائرات
جَمعِ واژۀ نائره. نایرات: و صرصر نایرات فتن و بلا ایشان را به خاک فنا نسپرده بود، بدو متصل شدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

نائحات

نائحات
جَمعِ واژۀ نائحه. (منتهی الارب). رجوع به نائحه شود
لغت نامه دهخدا

نائجات

نائجات
جَمعِ واژۀ نائجه. بادهای تندو شدید. (منتهی الارب). تندباد، نائجات الهام، صوائحها. (منتهی الارب) ، نائجات الهوام، بانگهای هوام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

راهبات

راهبات
جمع راهبه، هیرسایان مونث راهب زن ترسای پارسا و گوشه نشین جمع راهبات
فرهنگ لغت هوشیار