جدول جو
جدول جو

معنی میویزه - جستجوی لغت در جدول جو

میویزه
(می زَ / زِ)
میویژه. گیاهی که به تازی علیق نامند. (ناظم الاطباء). لبلاب. حلبلاب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مویزه
تصویر مویزه
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، دبق، داروش، سگ پستان، دارواش، سنگ پستان، شیرینک، مویزک عسلی، مویزج عسلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
دریوزه، گدایی، گدایی در خانه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگیزه
تصویر مشگیزه
کیسۀ کوچکی که در سربرگ های بعضی گیاهان است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَیْ یِ زَ)
مار حلقه زده و بر خود پیچیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع می شود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی رودۀ نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل به سبز است. (فرهنگ فارسی معین). عقی (ع ق ) . قفّه. نخستین حدث کودک. فضول معده کودک، در روزهای نخستین ولادت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شی دَ / دِ)
آمیخته. درهم شده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شی نَ / نِ)
مایل شونده، کج کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ زَ)
درویژه. دریوزه و گدائی. (برهان). گدائی. (جهانگیری). گدائی کردن بردرها، چه یوز و یوزه جستجو و دریوزه به معنی جستجو از درها به دریوزه کردن. (انجمن آرا) (آنندراج). خواهش. استدعا. گدائی و سؤال به کف. (ناظم الاطباء). تقاضا: التماس کردند که فلان رنجور است توجه خاطر شریف درویزه می نماید فرمودند اول بازگشت حسنه می باید آنگاه توجه خاطر شکسته. (بخاری). در کاسۀ پیروزۀ فلک همین یک مشت خاک بدست کرده کز آن درویزه چاشت وشام توان طلبید. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 150).
جامۀ درویزه در آتش نهاد
خرقۀ پیروزه را زنار کرد.
عطار.
فروغت در کدامین خاک پیوست
که نز درویزۀ خورشید و مه رست.
امیرخسرو (از جهانگیری).
- درویزه کردن، تکدی کردن: درویشی را شاگردی بود برای او درویزه می کرد روزی از حاصل درویزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. (فیه مافیه چ فروزانفرص 121).
، در مورد زیر درویزه ظاهراً به معنی حجره و خانقاه بکار رفته ولی در کتب لغت به این معنی دیده نشد: بر پهنای مسجد رواقی است و بر آن دیوار دری است بیرون آن در دو درویزه است از صوفیان. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 29)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
نام دهی است از ده های سمرقند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ/ زِ)
آراسته و پیراسته. رجوع به ایواز شود
لغت نامه دهخدا
(سُ آ)
از ’ت ی ز’، با هم غلبه نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(می نَ / نِ)
درختی که در اول بهار نجنبد و سبز نشود و هیزم گردد. (ناظم الاطباء) ، شاخۀ زاید درخت که برای هموار و مرتب شدن شاخه ها آن را می برند. (از شعوری ج 2 ورق 366)
لغت نامه دهخدا
(می ژَ / ژِ)
میویزه. گیاهی که به تازی علیق نامند. (ناظم الاطباء). سلم عاشق که به تازی عشقه و لبلاب گویند و در برخی از فرهنگها با زاء نیز دیده شده است. (از شعوری ج 2 ورق 366). و رجوع به میویز شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء). حمره. (دهار). نوعی از گیاه باشد که مانند عشقه بر درخت پیچد. (برهان) مویژه، زغال سنگ ریز میان خاکه و کلوخه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(می)
منسوب به میویز. مویزی. آنچه به مویز نسبت دارد. آنچه از مویز به دست آید:
نبید تلخ چه انگوری و چه میویزی
سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه.
منوچهری.
و رجوع به میویز شود
لغت نامه دهخدا
(می زَ)
میویزک. حب الراس. اسطافیس اغریا. زبیب الجبل. زبیب بری. (یادداشت مؤلف). زبیب الجبل است. (تحفۀ حکیم مؤمن). هو الزبیب الجبلی و فی شربه خطر. حار یابس فی الثالثه. الشربه منه ثلاث حبات... (از بحر الجواهر). ضرس العجوز. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 335). و رجوع به مترادفات این لغت شود
لغت نامه دهخدا
(می)
مویز. میمیز. کشمش. (یادداشت مؤلف) : از وی (از مالن) میویز طایفی خیزد. (حدودالعالم). و نبیذ و خرما و میویز چون اندک طبخی بیابد حلال شود. (راحهالصدور راوندی). چون عصیر خرما و میویز و انگور به هم بیامیزند. (راحهالصدور راوندی).
باز میویز فراوان به تنقل می خور
آن زمان از سر گردوی کنک مغز درآر.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به مویز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
بینوایی تهی دستی، گدایی کدیه سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میوانه
تصویر میوانه
درخت انگور مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویزه
تصویر مویزه
مویزک عسلی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی انگور خشکیده گونه ای کشمش که از انگور شاهانی تهیه کنند. بیشتر کشمش در انگور خشکیده کوچک استعمال میشود و مویز در انگور بزرگ، نوعی انگور: (خون انگور فراز آور یا خون مویز که مویزای عجبی هست به انگور قریب) (منوچهری. د. چا. 2 ص 6) توضیح در اینجا مراد} کشمش {نیست زیرا کشمش عصاره (خون) ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میوزیس
تصویر میوزیس
تنگی مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقویزه
تصویر اقویزه
گردو
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مو، آنچه از موی بافته و ساخته شده، پوستین (از سنجاب سمور قاقم و غیره) : (گر چه یک موی ز مویینه ندارد بنده ورچه آسیب حوادث اثری در سرماست {} در پناه تو ز مویینه مدد می طلبم زانکه چون موی مرا لشکر سرما زقفاست) (سعدی هروی.: مو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشینه
تصویر میشینه
منسوب به میش، گله میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمیزه
تصویر متمیزه
متمیزه در فارسی مونث متمیز: جدا جدا شونده مونث متمیز جمع متمیزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبیلیزه
تصویر مبیلیزه
فرانسوی موبیلایز انگلیسی ساز و برگ دادن بسیجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مویزک از گیاهان گیاهی است دو ساله از تیره آلاله بارتفاع معادل یک متر که منشا رویش آنرا نواحی بحرالروم (مدیترانه) میدانند امروزه غالبا بعنوان گیاه زینتی پرورش مییابد. برگهای این گیاه پنجه یی و شامل 5 تا 8 قطعه است. گلهایش برنگ بنفش یا سفید و مجتمع بصورت خوشه است. میوه اش برگه و شامل دانه های تیره رنگ و نامنظم و زاویه دار است. از دانه آن که تنها قسمت مورد استفاده این گیاه است پس از خرد شدن بوی قوی و نامطبوع استشمام میگردد. در دانه مویزک آلکالوئیدهایی وجود دارد که عبارتند از: دلفی نین و استافیزگرین آلبومن. دانه های این گیاه علاوه بر دو آلکالوئید مذکور معادل 30 تا 35 درصد مواد روغنی وجود دارد که قابل استخراج است. از دانه آن در طب عوام و در دامپزشکی برای از بین بردن حشرات طفیلی استفاده میشود حب الراس زبیب الجبل کشمش کولی کشمش کاولیان زبیب بری میویزک میویزج مویزج علف شپش اسطافیس اغریا. توضیح وجه تسمیه این گیاه به علف شپش از آنروست که گرد (پودر) دانه هایش دافع حشرات موذی از جمله شپش است. توضیح این گیاه را باعلف شپش که در صفحه 2338 جلد دوم این فرهنگ شرح شده نباید اشتباه کرد زیرا گیاه مذکور بر خلاف این گیاه حشرات و من جمله شپشک دامها را بخود جلب میکند. یا مویزک عسلی گیاه داروش را گویند که دانه هایش بنام حب العصفور مشهورند. توضیح این گیاه بنامهای دبق و مویزه نیز نامیده شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیویده
تصویر شیویده
آمیخته درهم شده
فرهنگ لغت هوشیار
مدفوع آغاز زاده شدن، مدفوعی که در دوسه روز آغاز تولداز نوزاد انسان دفع میشود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل بسبز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویزه
تصویر درویزه
((دَ زِ))
فقر، تهیدستی، گدایی، دریوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مویینه
تصویر مویینه
((نِ))
آنچه از موی بافته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشگیزه
تصویر مشگیزه
آسیدی
فرهنگ واژه فارسی سره