جدول جو
جدول جو

معنی مینوش - جستجوی لغت در جدول جو

مینوش
(دخترانه)
می نوشنده، نوشنده می
تصویری از مینوش
تصویر مینوش
فرهنگ نامهای ایرانی
مینوش
(دُ زَ)
می نوشنده. نوشندۀ می:
هوش نگذاشت به سر آن لب مینوش مرا
با چنان هوش ربائی چه کند هوش مرا.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانوش
تصویر مانوش
(پسرانه)
کوهی که منوچهر در بالای آن متولد شده است، نام چندتن از نیاکان منوچهر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینو
تصویر مینو
(دخترانه)
بهشت، جنت، آسمان، بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طینوش
تصویر طینوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منوش
تصویر منوش
(پسرانه)
نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که امروزه در اوستا اسمی از او نیست، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینوس
تصویر مینوس
(پسرانه)
در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینووش
تصویر مینووش
(دخترانه)
مانند بهشت، زیبا چون بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تینوش
تصویر تینوش
(دخترانه)
نوش تو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینو
تصویر مینو
عالم بالا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دارالقرار، ارم، خلد، دارالسّلام، دار قرار، گشتا، قدس، فردوس، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، جنّت، دارالخلد، باغ خلد، رضوان، دارالسّرور، خلدستان، دارالنّعیم، باغ ارم، علّیین، سرای جاوید، فردوس اعلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مینوی
تصویر مینوی
بهشتی، روحانی، معنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مینوت
تصویر مینوت
پیش نویس، چک نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخوش
تصویر میخوش
هر چیزی که دارای مزه ای آمیخته از ترشی و شیرینی باشد مانند سرکنگبین، ملس، ترش و شیرین
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
مجتبی. دانشمند ایرانی متولد سال 1282 هجری شمسی تحصیلات ابتدائی او در سامره و تهران و تحصیلات متوسطۀ وی در دارالفنون و دارالمعلمین مرکزی و تحصیلات و مطالعات دانشگاهی و عالی او در کینگز کالج (لندن) و مدرسه مطالعات آسیائی دانشگاه لندن بود. شغل های اداری وی: تندنویسی در مجلس شورای ملی، ریاست کتاب خانه ملی، عضویت دفتر فرهنگی سفارت ایران در لندن و پاریس، ریاست تعلیمات عالیۀ وزارت فرهنگ، رایزنی فرهنگی سفارت ایران در ترکیه، استادی دانشگاه تهران و مسؤولیت علمی بنیاد شاهنامۀ فردوسی بود. وی روز ششم بهمن ماه 1355 هجری شمسی درگذشت. آثار علمی و تحقیقی ارزنده ای دارد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اسم فارسی شرابی است که با سنبل رومی یاسنبل هندی ترتیب داده باشند. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 23هزارگزی خاور گرمی با 236 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جلاداده و صیقل شده، شبیه به مینا کرده شده. (ناظم الاطباء). شبیه به شیشۀ کبود:
کشیده عمود آن شتابنده رود
از آن کوه میناوش آمد فرود.
نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 177).
رجوع به مینا شود
لغت نامه دهخدا
مسودۀ مطلبی که کسی بنویسد تا بعد مبیضه شود، (فرهنگ نظام)، پیش نویس، سواد، مقابل بیاض
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بهشت مانند:
شد برون از سرای مینوفش
سر سوی خانه کرد با دل خوش.
نظامی (هفت پیکر)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب به مینو. بهشتی. جنتی، روحانی. رجوع به مینو شود.
- جهان (عالم) مینوی، جهان روحانی. عالم مینوی. مقابل دنیا و گیتی
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است که منوچهر در آن کوه متولد شد و آن را مانوشان هم می گویند، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، چنین نامی در شاهنامه و فهرست ولف نیامده ولی در بندهش مانوش (منوش) هم به کوهی اطلاق شده که منوچهر در آن تولد یافته و هم نام چندتن از نیاکان منوچهر است، از جمله مانوش پسر ’کی پشین’ و پدر ’کیوجی’، در فصل 12 بندهش بند 2 چنین آمده: کوه ’زرذز’ که آن را نیز مانوش گویند از سلسله جبال البرز است، و نیز در بند ده همین فصل آمده: کوه مانوش بسیار بزرگ است، کوهی است که منوچهر در بالای آن تولد یافت و در ’زامیادیشت’ بند 1 در جزو کوهها از کوه منوشه اسم برده شده و پس از آن از کوه ’زرذز’ یاد شده بنابراین ’زرذز’ کوهی است نزدیک کوه مانوش (که در بندهش هر دو یکی محسوب شده)، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
مینو، بهشت:
وزان شارسان سوی مانوی راند
که او را جهاندار مینوی خواند،
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی 1120/43)،
رجوع به مینو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی ازحنش. مرد ورغلانیده شده. (از منتهی الارب) ، گزیدۀ از حنش. مرد گزیده مار یا دیگر از هوام و حشرات، رانده شده به زور و اکراه. مرد رانده شدۀ به اکراه و جبر. رانده شده به اکراه وجبر، مرد پوشیده حسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام پسر قیدافه (پادشاه اندلس) که داماد فور هندی و معاصر اسکندر بود، فردوسی از زبان قیدافه به اسکندر خطاباً گوید:
چنان دان که طینوش فرزندمن
کم اندیشه از دانش و پند من
یکی بادسار است و داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور،
فردوسی،
، نام سفیری رومی نزد یزدگرد، (لغات شاهنامۀ رضازادۀ شفق)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 15 هزارگزی غرب ایستگاه کشور، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مینوت
تصویر مینوت
پیش نویس، سواد
فرهنگ لغت هوشیار
بهشت مانند: شدبرون از سرای مینوفش سرسوی خانه کرد بادل خوش. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مینو: بهشتی جنتی، معنوی. یا جهان (عالم) مینوی. جهان روحانی دنیا گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
شرابی است که باسنبل رومی و سنبل هندی (گونه های مختلف سنبل الطیب) ترتیب داده باشند میبخوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینو
تصویر مینو
بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینوت
تصویر مینوت
((نُ))
پیش نویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مینو
تصویر مینو
بهشت، آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مینوی
تصویر مینوی
روحانی، معنوی
فرهنگ واژه فارسی سره
پیش نویس، چرک نویس
متضاد: پاک نویس
فرهنگ واژه مترادف متضاد