جدول جو
جدول جو

معنی میقب - جستجوی لغت در جدول جو

میقب
(قَ)
مهره که مورچه نامندش. (منتهی الارب، مادۀ وق ب) (آنندراج) ، گوش ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معقب
تصویر معقب
پس آینده، آنکه درنگ کند و عقب بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
آلتی که با آن چیزی را سوراخ کنند، مته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
کسی که لقب دارد یا لقبی به او داده شده، لقب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه، جای دیدبان در بلندی، مرقب
فرهنگ فارسی عمید
(مِ قَ)
راه عراق از کوفه تا مکه. (از منتهی الارب). راهی است بین مکه و کوفه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِقَ)
در اصطلاح امروزین زبان عربی، تلسکوپ
لغت نامه دهخدا
(مُ رَقْ قَ)
پوستی که از جانب گردن باز کرده باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ شَ)
شهری و حصاری است مشرف به سواحل بحر شام و شهر بانیاس و در یک کوه ساحلی به شکل زیبا و بی نظیری واقع شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
مرقبه. جای دیده بان بر بلندی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جای بلند دیده بان. (دهار). جای دیده بان. خانه دیده بان. (زمخشری). ج، مراقب. (اقرب الموارد). و رجوع به مرقبه شود:
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَقْ قَ)
سوراخ دار. (ناظم الاطباء). سوراخ شده. سوراخ سوراخ. سوراخ دار. سفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مروارید مثقب، مروارید سفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
برافروزندۀ آتش. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که روشن کندو افروزنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اثقاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَقْ قِ)
سوراخ کننده در چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بسیار سوراخ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثقیب شود، آنکه آتش بر می افروزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
مسقاب. ناقۀ نرزاینده. (منتهی الارب) ، مادر ’سقب’ که نوزاد شتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
راهی است میان شام و کوفه. (از منتهی الارب). طریقی است بین یمامه و کوفه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ / مِ قَ)
راه بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَقْ قِ)
تفتیش کننده و تفحص کننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنقیب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
راه در کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). ج، مناقب. (اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آنجای از ناف ستور که بیطار سوراخ می کند تا آب زرد برآید. (ناظم الاطباء). جایی از شکم چارپا که بیطار سوراخ میکند. (از اقرب الموارد) ، پیش ناف اسب. (مهذب الاسماء). ناف و پیشگاه ناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیشگاه ناف و همان جای که شکم را سوراخ کنند و گویند خود ناف. (از ذیل اقرب الموارد) ، راه در زمین درشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
نعت فاعلی ازاسقاب، نزدیک و قریب: منزل مسقب. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، بعید، از اضداد است. (منتهی الارب). و رجوع به اسقاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
فصل خشک و بی باران. (ناظم الاطباء) ، آن که در کان چیزی نیابد، سواری که در ترک خود چیزی بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، تنگ بندنده بر شتر. (آنندراج) ، آنکه کسی را در ردیف خود کند در سواری. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). آنکه پس خود سوار کند کسی را بر شتر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
روباه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
شتر تنگ بربسته، درحقبه نهاده. (از منتهی الارب) ، آن که در سواری ردیف کسی باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
میقاف. چوبی که بدان دیگ را جنبش دهند و از جوشش باز دارند. (منتهی الارب، مادۀ وق ف) (از آنندراج). چوبی که بدان دیگ را برهم زنند تا از غلیان و جوش بازماند. (ناظم الاطباء). آنچه جوش دیگ بر آن نشانند. (مهذب الاسماء). و رجوع به میقاف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
لقب نهاده شده، لقب دار
فرهنگ لغت هوشیار
پشتدار فرزند دار، باز ستاننده پس گیرنده، دیر پرداز سپس آینده، سپس اندازنده درنگنده کسی که عقب - یعنی جانشین - داشته باشد بعبارت دیگر آنکه اولاد دارد معقب و آن کس که فرزند ندارد بلاعقب است. آنکه از پس آید پس آینده، آنکه بعقب اندازد درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه: دیدگاه دید بانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
مته بهر مه ماه رمه بر ماهه سینا سوراخ کننده سینا آتش افروز بزرگراه راه بزرگ سوراخ دار سفته مروارید سفته آلتی که با آن چوب و جز آنرا سوراخ کنند مته بر ماهه: به تیشه پدر و مثقب و کمانه و مقل بخرط مهره گردون و پره دولاب. (خاقانی) سوراخ کرده شده. سوراخ کننده جمع مثقبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیقب
تصویر قیقب
تلخه زه (زیتون تلخ)، افرا از گیاهان زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
((مُ لَ قَّ))
دارای لقب، لقب دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقب
تصویر معقب
((مُ عَ قَّ))
آن که جانشین و اولاد داشته باشد، مقابل بلاعقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقب
تصویر معقب
((مُ عَ قِّ))
آن که از پس آید، پس آینده، درنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مِ قَ))
مته و هر چیزی که سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مُ ثَ قِّ))
سوراخ کننده، جمع مثقبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مُ ثَ قَّ))
سوراخ کرده شده
فرهنگ فارسی معین