جدول جو
جدول جو

معنی میفاض - جستجوی لغت در جدول جو

میفاض
ناقه میفاض، ماده شتر شتاب رو، (منتهی الارب، مادۀ وف ض) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زمین بند برآمده، (منتهی الارب، مادۀ وف ی) (ناظم الاطباء)، میفا، رجوع به میفا شود، سرپوش تنور، (ناظم الاطباء)، میفا، آتش پهن کرده که در آن نان پزند، (ناظم الاطباء)، میفا، کورۀ خشت پختن، (ناظم الاطباء)، میفا، و رجوع به میفا شود
لغت نامه دهخدا
موفق، اتیتک لمیفاق الهلال، آمدم ترا هنگام برآمدن هلال، (ناظم الاطباء)، ای موفقه (منتهی الارب، مادۀ وف ق)
لغت نامه دهخدا
برآینده، (منتهی الارب، مادۀ وف ی) (آنندراج)، عیر میفاء علی الاّکام، گورخر بر پشته های بسیار برآینده، (منتهی الارب) (آنندراج)، وفادار، وفی ّ، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نعت مفعولی از افاضه. و رجوع به افاضه شود، مستوی و برابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- رجل مفاض، مردی که شکم و سینۀ او برابر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مفاض البطن، آنکه سینه و شکم وی برابر باشد. (ناظم الاطباء). و منه فی صفته صلی اﷲ علیه وآله و سلم، و کان مفاض البطن، ای مستوی البطن مع الصدر. (منتهی الارب) (آنندراج).
، حدیث مفاض فیه، سخن درپیوسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کورۀ آجرپزی، میفی، (ناظم الاطباء)، کورۀ آجرپزی، (یادداشت مؤلف)، خانه خشت پختن، (آنندراج) (منتهی الارب، مادۀ وف ی)، رجوع به میفاه شود، سرپوش تنور، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان که جهت نان واسع سازند، (منتهی الارب) (آنندراج)، آتش پهن کرده برای نان پختن، (ناظم الاطباء)، زمین بلند برآمده، میفاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، و رجوع به میفاه شود
لغت نامه دهخدا