همیشه بهارکه به تازی حی العالم گویند، (ناظم الاطباء)، نام گیاهی است که آن را به تازی حی العالم گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام گیاهی است که آن را حی العالم گویند و آن نوعی از ریاحین است و همیشه سبز می باشد، (برهان) (آنندراج)، حی العالم، همیشه بهار، همیشه جوان، همیشک جوان، (یادداشت مؤلف)، میشایی، (برهان) (آنندراج)
همیشه بهارکه به تازی حی العالم گویند، (ناظم الاطباء)، نام گیاهی است که آن را به تازی حی العالم گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام گیاهی است که آن را حی العالم گویند و آن نوعی از ریاحین است و همیشه سبز می باشد، (برهان) (آنندراج)، حی العالم، همیشه بهار، همیشه جوان، همیشک جوان، (یادداشت مؤلف)، میشایی، (برهان) (آنندراج)
بسیار مشق کاری کننده. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از عربی مشخ کننده و کاری کننده. (ناظم الاطباء) ، آن که مشق خط میدهد و تعلیم خط میکند. (از ناظم الاطباء). آن که خط آموزد. معلم خط. خوش نویس که مشق خط دهد. خطآموز. آن که خط خوش دارد و خط آموزد. معلم که نیکویی خط آموزد کودکان را. آن که نوشتن خط نیکو داند و آموزد. استاد خط. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آن که به سپاهیان و سربازان تعلیم قواعد جنگ میکند. (ناظم الاطباء). آن که سربازان را رفتن و تیراندازی و جز آن آموزد. صاحب منصب که قدم و سواری و تیراندازی آموزد سربازان را. آن که سربازان را رفتن و تیرافکندن آموزد. معلم نظام و آموزش راه رفتن و افکندن توپ و تفنگ و دیگر امور نظامی. آن که در نظام رفتن و قدم برداشتن و جز آن آموزد. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح موسیقی) در موسیقی، آن که موسیقی آموزد. آن که با اشارات و حرکات دست و سر و تن به دستۀ نوازندگان دستور دهد. معلم موسیقی که با حرکات دست یا چوبی که در دست دارد اصول نگاهدارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کیمیاگر. آن که به کار صناعت کیمیاست (زرساز). اهل صنعت. آن که به صنعت کیمیا اشتغال می ورزد. مدعی ساختن زر. مشغول به امتحان ساختن زر. (یادداشت ایضاً)
بسیار مشق کاری کننده. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از عربی مشخ کننده و کاری کننده. (ناظم الاطباء) ، آن که مشق خط میدهد و تعلیم خط میکند. (از ناظم الاطباء). آن که خط آموزد. معلم خط. خوش نویس که مشق خط دهد. خطآموز. آن که خط خوش دارد و خط آموزد. معلم که نیکویی خط آموزد کودکان را. آن که نوشتن خط نیکو داند و آموزد. استاد خط. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آن که به سپاهیان و سربازان تعلیم قواعد جنگ میکند. (ناظم الاطباء). آن که سربازان را رفتن و تیراندازی و جز آن آموزد. صاحب منصب که قدم و سواری و تیراندازی آموزد سربازان را. آن که سربازان را رفتن و تیرافکندن آموزد. معلم نظام و آموزش راه رفتن و افکندن توپ و تفنگ و دیگر امور نظامی. آن که در نظام رفتن و قدم برداشتن و جز آن آموزد. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح موسیقی) در موسیقی، آن که موسیقی آموزد. آن که با اشارات و حرکات دست و سر و تن به دستۀ نوازندگان دستور دهد. معلم موسیقی که با حرکات دست یا چوبی که در دست دارد اصول نگاهدارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کیمیاگر. آن که به کار صناعت کیمیاست (زرساز). اهل صنعت. آن که به صنعت کیمیا اشتغال می ورزد. مدعی ساختن زر. مشغول به امتحان ساختن زر. (یادداشت ایضاً)
عهد و پیمان، (از ’وث ق’) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء)، موثق، (منتهی الارب) (غیاث) (ناظم الاطباء)، عهد استوار، (ترجمان القرآن جرجانی ص 97)، وثاق، بند، عهد، پیمان، قرارداد، عقد، معاهده، ج، مواثیق، (یادداشت مؤلف)، عهد و شرط و پیمان و قول و قرار، (ناظم الاطباء)، پیمان، ج، مواثیق، (مهذب الاسماء)، پیمان، (دهار)، آنچه عهد را بر آن استوار کنند چون سوگند و مانند آن، (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) : عهد و میثاق باز تازه کنیم از سحرگاه تا بوقت نماز، آغاجی، بر نفس خود پیمان گرفته ام از عهد و میثاق الهی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، از سرحد وجود بگذر خاقانیا با عدم از عاشقی دست به میثاق نه، خاقانی، بر آن رفت میثاق آن انجمن که ازبهر بت خانه خویشتن، نظامی، - روز میثاق، عبارت است از روز ازل که ارواح به ربوبیت حق اقرار آوردند که آیت ’الست بربکم قالوا بلی’ (قرآن 172/7) بیان آن است، (غیاث) (آنندراج) : در ازل مقام ارواح ایشان و به روز میثاق هم بر این مراتب بود که ذکر کرده شد، (انیس الطالبین ص 11)، زنهار، ج، مواثیق، (دهار)، استواری، ج، مواثق، مواثیق، میاثق، میاثیق، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، موثق، (منتهی الارب)، استواری، (غیاث) (آنندراج) (دهار)، قوله تعالی: الذین ینقضون عهداﷲ من بعد میثاقه ... (قرآن 25/2)، (یادداشت مؤلف)
عهد و پیمان، (از ’وث ق’) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء)، مَوثِق، (منتهی الارب) (غیاث) (ناظم الاطباء)، عهد استوار، (ترجمان القرآن جرجانی ص 97)، وثاق، بند، عهد، پیمان، قرارداد، عقد، معاهده، ج، مواثیق، (یادداشت مؤلف)، عهد و شرط و پیمان و قول و قرار، (ناظم الاطباء)، پیمان، ج، مواثیق، (مهذب الاسماء)، پیمان، (دهار)، آنچه عهد را بر آن استوار کنند چون سوگند و مانند آن، (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) : عهد و میثاق باز تازه کنیم از سحرگاه تا بوقت نماز، آغاجی، بر نفس خود پیمان گرفته ام از عهد و میثاق الهی، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، از سرحد وجود بگذر خاقانیا با عدم از عاشقی دست به میثاق نه، خاقانی، بر آن رفت میثاق آن انجمن که ازبهر بت خانه خویشتن، نظامی، - روز میثاق، عبارت است از روز ازل که ارواح به ربوبیت حق اقرار آوردند که آیت ’الست بربکم قالوا بلی’ (قرآن 172/7) بیان آن است، (غیاث) (آنندراج) : در ازل مقام ارواح ایشان و به روز میثاق هم بر این مراتب بود که ذکر کرده شد، (انیس الطالبین ص 11)، زنهار، ج، مواثیق، (دهار)، استواری، ج، مواثق، مواثیق، میاثق، میاثیق، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مَوثِق، (منتهی الارب)، استواری، (غیاث) (آنندراج) (دهار)، قوله تعالی: الذین ینقضون عهداﷲ من بعد میثاقه ... (قرآن 25/2)، (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 24هزارگزی خاور آوج با 385 تن سکنه آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 24هزارگزی خاور آوج با 385 تن سکنه آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 8هزارگزی راه فرعی گچساران به بنادر با 260 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) دهی است از دهستان فلارد بخش لردجان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان با 117 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 8هزارگزی راه فرعی گچساران به بنادر با 260 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) دهی است از دهستان فلارد بخش لردجان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان با 117 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)